چگونه ترجمه كنم؟(3)
به نام خدا
در اين بخش به حروف تعريف در جملات انگليسي ميپردازيم:
articles (حروف تعریف)
حروف تعريف دو نوع است:
1- حروف تعريف نامعين( a ,an )
2- حرف تعريف معين(the)
aو anدر فارسي براي نكره كردن بكار ميروند.
دقت داشته باشید که این حروف همیشه به “یک” ترجمه نمیشوند و در اغلب موارد به حرف “ی” ترجمه میشوند.
I bought a book كتابي خريدم.
تخم مرغي آنجاست An egg is there
گاهی نیز باید حرفa يا an به یک ترجمه شود مانند مثال زیر:
A student should study very hard
يك دانشآموز بايد سخت مطالعه كند.
در مواردی نیز این حرف به “یک” و به “ی” ترجمه نمیشود، بلکه اصلا ترجمه نمیشود که در فارسی به آن اسم جنس گفته میشود.
در مثال بالا ميتوان به اين شكل نيز ترجمه نمود:
دانشآموز بايد سخت مطالعه كند.
ترتیب موارد گفته شده بسیار مهم است. ابتدا باید این دو حرف به “ی” ترجمه شود اما اگر این ترجمه جواب نداد باید به یک و اگر هیچ کدام درست نبود اصلا ترجمه نمیشود.
برای آشنایی بهتر تمرینات داده شده را انجام داده و مشخص کنید این حروف به کدام یک از موارد زیر ترجمه میشود:
I saw a friend in the street.
A good friend values you
جلسه بعد انشاالله به حرف تعريف the خواهيم پرداخت.
پنجره قلبت را به رويم بگشا!
وقتي پنجره قلبت را به رويم ميگشايي، خزان زندگيم، دوباره بهار ميشود!
طوبي نوشت
اين هم نظر دوست خوبم زهره:
سر سبزی بهار باعث میشه که رنگ بندی زیبای پاییز به چشم بیاد و رنگهای پاییزی باعث میشه تازگی و طراوت بهار رو بهتر احساس کنیم و به نظرم هردوی اینها در کنار تابستون و زمستون میشه یه تلنگر به خودم واسه شکر گذاری خالق چهار فصل که به بهترین وجه نعمت رو بر ما تمام کرده.
چگونه ترجمه كنم؟(2)
.
به نام خدا
سلام دوستان
در ادامه بحث ترجمه به جمله میپردازیم:
مناسبترین واحد ساختاری در ترجمه یک متن جمله است. اما متن از جملاتی تشکیل میشود که به هم مرتبط هستند. بنابراین در ترجمه متن نمیتوان جملهای را بیتوجه به جملات قبل یا بعد آن ترجمه کرد. به این مثال دقت کنید:
از قدس به نمازجمعه رفتم. این جمله دو پیام برای شما دارد:
1- پیام جمله فقط با در نظر گرفتن ساختار کلمات(فعل، فاعل، مفعول و…..)
2- پیام جمله علاوه بر ساختار کلمات به زمان، مکان، گوینده و…. نیز توجه میکند.
در این بخش به فنون ترجمه با توجه به پیام اول میپردازیم.
هر جمله، برای ترجمه شدن باید به دو بخش تجزیه شود:
نهاد و گزاره
نهاد: بخشی است که درباره آن خبر داده ميشود.
گزاره: بخشی است که درباره نهاد خبر میدهد.
مثال: دانشآموزان در کلاس درس میخوانند.
نهاد: دانشآموزان گزاره: درس میخوانند
شاید شما در ترجمه با جملات بسیار طولانی مواجه شوید. بدون نگرانی، ابتدا باید نهاد و گزاره را پیدا کنید، چون هدف جمله در این دو نهفته است و بقیه جمله که شامل صفت، قید، حرف تعریف، مفعول و…. میباشد در جهت بسط موضوع اصلی است.
تمرین: نهاد و گزاره را در اين جمله فارسي پيدا كنيد:
نسرين بدون توجه به حرفهاي او در حالي كه پالتوش را ميپوشيد، از اتاق خارج شد.
ترجمه جملات ساده:
سه عنصر اصلی در جملات وجود دارند که شناخت آن برای شما ضروری است:
فعل، فاعل و مفعول.
در این بحث به یک نکته برای شناخت فاعل در جملات انگلیسی اشاره میکنیم.
هر کلمهای که قبل از is قرار داشته باشد فاعل است.
Industrial management is a field
قبل از is كلمه Industrial management آمده، پس این کلمه فاعل شماست.
Industrial management=فاعل
is=فعل
ونهایتا a field =مفعول جمله میباشد.
برای ترجمه این جمله کوتاه با استفاده از دیکشنری، از سمت راست ترجمه میکنیم.
a field= یک رشته
is=است
Industrial management =مدیریت صنعتی
حالا کلمات را با تقدم و تاخر نگارش فارسی میچینیم.
مدیریت صنعتی یک رشته است.
تمرين:
لطفا با توجه به نکات گفته شده جمله زیر را ترجمه کرده و در نظرات، ترجمه خود را درج بفرمایید:
Being a teacher is a job of prophets.
پ ن: حرف of همان کسره در فارسی است.
لطفا پيشنهادات خود را براي بهتر شدن اين نوشتار در نظرات ارائه دهيد.
با تشكر.
ادامه دارد.
چگونه ترجمه كنم؟
به نام خدا
سلام دوستان عزيز
تصميم دارم به عنوان يك دانشآموخته مترجمي زبان، بعضي از اندوختهها و تجربياتم در زمينه ترجمه را براي دوستاني كه علاقهمند به ترجمه هستند به اشتراك بگذارم. اميدوارم كه قلم ناقصم كمك كوچكي به دوستانم باشد.
قسمت اول: شرايط مترجم
:The first part:Translator Terms
1- مترجم بايد به هر دو زبان مبدا و مقصد تسط داشته باشد و هر چه اين تسلط بيشتر باشد مترجم موفقتر خواهد بود.
2-مترجم بايد به موضوعي كه قرار است ترجمه كند تسلط داشته باشد، به عنوان مثال كسي كه هيچ آشنايي با كشاورزي ندارد، در ترجمه متني مربوط به كاشت و برداشت گياهان چندان موفق نخواهد بود.
3-مترجم بايد از توانايي نگارش برخوردار بوده و از شيوههاي نگارشي تا حدودي آگاه باشد.
اين سه شرط حداقل شرايطي است كه مترجم بايد داشته باشد.
قسمت دوم: ابزار ترجمه
:second part: Translation tool
براي ترجمه، مترجم نياز به ابزار ترجمه دارد كه همان لغتنامههاي دوزبانه و يكزبانه به زبان مبدا و مقصد ميباشند و همچنين لغتنامههاي يكزبانه نيز براي مترجم لازم است. البته اكنون اين لغتنامهها به شكل نرمافزار براي استفاده در سيستم يا گوشي موجود ميباشند كه استفاده از آنها از كتب لغت آسانتر است. در ضمن لغتنامههاي موضوعي نيز براي ترجمه موضوعات تخصصي مفيد هستند.
نكاتي مهم براي ترجمه بهتر:
Important tips for better translation:
1-در ابتدا مترجم بايد متن مورد نظر را خوانده و مفهوم آن را كاملا درك كند. شايد لازم باشد چند بار متن را بخواند. كساني كه همپاي ترجمه، متن را ميخوانند و جلو ميروند اغلب بايد چندين بار برگشته و ترجمه را بارها اصلاح كنند زيرا احتمال برداشت نادرست از متن در وهله اول بسيار است.
2-سپس مترجم بايد نوع متن را شناسايي كند و با توجه به آن به ترجمه مبادرت ورزد، مثلا ترجمه متن مذهبي با متن پزشكي مسلما داراي تفاوت مي باشد.
3- مترجم بايد مخاطب متن را بشناسد زيرا انتخاب زبان سخن گفتن و لغات در اين مسئله بسيار مهم است.
ادامه دارد.
منتظر ت بودم، منتظر ت بودم!
به نام خدا
بعد از ظهر نشست پشت سیستم، وبلاگش رو باز کرد که پست جدیدش رو بنویسه. شروع به تایپ کرد:
امروز صبح در باران یک ساعت منتظرت
تلفن زنگ زد، بلند شد بره تلفن رو جواب بده دستش رفت رو دکمه انتشار و مطلب منتشر شد. یعنی همین یک خط منتشر شد. هول شد دستش خورد به سیم لبتاب که خداییش همیشه آماده بخدمت منتظر قطع شدنه!
تلفن رو جواب داد و تا شب دیگه فرصت نشد بره سراغ سیستم. آخر شب دوباره آنلاین شد اما با باز کردن صفحه وبلاگ خشکش زد: اووووووف، چقد نظر گذاشتن اینجا.
نظرها همه مربوط به مطلب یک خطی بود که عنوانش هم این بود: یک روز بارانی!
نظرها رو خوند، شما هم بخونید:)
شاعرهي عاشق: وااااای خدا! چقدر عاشقانه! عالی بود عالی، چه حس غریبی داشت، چقد رمانتیک! full of sense . چه انتهای غمانگیزی!
علاف بیکار: خخخخخخخ تا کی منتظرش بودی؟! دلم سوخت واست آبجی! هرهرهر!! میاد بلاخره، بمون هنوز، جا نزنیا!
عضو گروه واحش: غلط کردی منتظرش بودی! پس منتظرم بمون بیام سروقتت، سرتو میبُرم میذارم رو سینهت، حکم قتلتم بزودی میگیرم از سرکردهمون!
یک قدم مانده تا آزادی: آفرین به شجاعتت! نترسی، نترسی، ما همه با تو هستی(م)! این اسم رمزِ تجمع بود نه!! دلم سوخت دیر دیدم مطلبت رو، حالا دفعه بعد.
فمينيستِ شفتالو: خااااااک عالم بر سرت! آبروی هر چی زنِ بردی! بیچاره فک کردی اینا به فکر من و توئن! نه بدبخت! اینا همهشون سروته یه کرباسن. برو انقد منتظرش بمون که جونت بالا بیاد!!
عاشق سربراه: آخ آخ آخ چقدر متاسف شدم. من از طرف اون بیوجود از شما عذرخواهی میکنم.
ز وصلت تا بکی فرد آیم و شم
جگر پر سوز و پر درد آیم و شم
بمو گوئی که در کویم نیایی
مو تا کی با رخ زرد آیم و شم
کَلپوره: وای، وای، وای… خدا لعنتت کنه، تو مادر مهرانهای نه؟! اصن اسم مادر میشه رو تو گذاشت؟ به فکر قرارهای خودتی؟ بیچاره شوهرت! ای خدا جامعه چقد خراب شده….
کفترچاهی: هه هه هه حتما الان داری با خودت میخونی: منتظرت بودم، منتظرت بودم!
آقا گرگه: ایول، کجا بودی بَرّه بیام بخووووورمت. غش غش غش
با عصبانیت همه نظرها رو پاک کرد و ادامه مطلبشو نوشت:
امروز صبح در باران یک ساعت منتظر تاکسی بودم، اما هر چه منتظر شدم چشمم به جمال یکی از این زرد قناریها روشن نشد. انگاری تاکسیها با هم قرار دارن تو بارون ملت رو بکارن بَلکَم زیر پاشون علف سبز شه. بلاخره بعد از ناامیدی دیدار حضرت اُتو به سمت ایستگاه اتوبوس راه افتادم که از شلوغی جمعیت کاملا مشخص بود مدت طویلی از نیامدن آن جناب نیز میگذره……
خب عزیزان قضاوت با شما:)
به قلم طوبي
با الهام از طنزي تحت عنوان نگاهي طنز به جامعه، فرهنگ و رسانهها، از آقاي ناصر خالديان
روحم جوانه میزند!
]
حتی اگر جسم ناتوانم را به اسارت بکشند، روح سبزم جوانه میزند وخود را به وسعت آسمان بینهایتت میرساند.
طوبی نوشت
اين هم نظر دوست و خواهر عزيزم آرامش (https://hesnevesht.kowsarblog.ir/)
زنجیرها فقط بهانه ای هستن که به دست نفس سرکش میدیم که راحت طلبی شو توجیه کنه!
زنجیرها که گسستنی اند، از لابلای سنگ و کلوخ وسیمان هم میشه راهو پیدا کرد!
نظر دوست و خواهر عزيزم زهره (http://negarnoora.blogfa.com)
یاد اسرای جنگ تحمیلی افتادم که با وجود اون همه محدودیت و شکنجه پای اعتقاداتشون موندند و رشد کردند و بالیدند . وقتی تو اون شرایط می شد رشد کرد پس وای بر ما اگر رشد نکنیم.
نظر خواهر عزيز و مهربونم زهرا:
انسانهای پرتلاش در سختی ها مس وجودشان تبدیل به طلا میشود
هر مشقت و مصیبت راهی برای رسیدن و نو شدن…
Lovers standing die (تقدیم به شهدا)
به نام خدای عاشقان
عاشقان ایستاده می میرند
بی قرار
ایستاده ام…
______
مرگ را حقیر می کنند ، عاشقان
زندگی را بی نهایت
بی آنکه سخنی گفته باشند جز چشمهایشان
فراتر از حریم فصول می میرند
بی نشان
در فصلی بی نام
بی صدا ، ترانه می شوند بر لب ها
در اوج می مانند
همپای معراج فرشتگان
بی آنکه از پای افتاده باشند از زخمهایشان
عاشقان ایستاده می میرند
عاشقان ایستاده می مانند
سید علی صالحی
***
تقدیم به تمامی شهدا که عاشقترینند.
: present to every martyrs
Lovers
standing die
Restless
…standing I
———————————
, lovers
humiliate death
infinite life artless
Without saying anything
except their eyes
Beyond the limits
of the seasons dies
Traceless
In a season nameless
Voicless
They become on the lips a song
They are at the peak along
With the ascension of peries
Without fall down of their injuries
Lovers standing die
Lovers standing rise
***
translated by tooba
این شعر زیبا و هایکوکتاب مربوط به آن را در وبلاگ عصر غربت لالهها به آدرس زیر یافتم و به انگلیسی برگرداندم. آدرس مطلب در وبلاگ ایشان:
https://asreghorbate-laleha.kowsarblog.ir/عاشقان-ایستاده-می-میرند#comments
بقچه رو گره بزن!
هوالمحبوب
هر یک در طرفی از اتاق نشستهاند و اخم کرده و نگاهشان را از هم میدزدند. وسط اتاق بقچهای با دو روپوش مدرسه، دو شلوار ، دو مقنعه و دو جوراب که به دقت تا زده شدهاند بدون گره، رها شده است. گویی به آنان میخندد.
در اتاق باز شده و مادر وارد میشود: چی شده باز؟ دوباره که اخماتون تو همه؟
_ مامان دیروز من بقچه رو گره زدم امروز نوبت آجیه، میگه نه نوبت توئه.
- خب راس میگم خب، دیروز خودم گره زدم.
- الکی نگو، چن دفه تا حالا جرزنی کردی!
-خیلیم خودت جرزنی کردی، دیروز خودم گره زدم.
-بسه دیگه، زود بقجه رو گره بزنین بذارین تو کمد، جم شه از وسط اتاق.
مادر این را میگوید و از اتاق بیرون میرود.
- پاشو گره بزن، نوبت توئه.
گریهاش میگیرد: نمیخام، دروغگو…
خواهر بزرگتر اخم میکند و پشتش را به او میکند. گریهاش شدت میگیرد.
مقاومت خواهر بزرگتر در هم شکسته میشود: بسه خب، الان خودم گره میزنم، فقط یادت باشه.
چند دقیقه بعد صدای خنده از حیاط بگوش مادر میرسد. از پشت شیشه به حیاط نگاه میکند. دخترها را میبیند که بازی کنان دنبال هم گذاشتهاند و خندهشان چند لحظهی پیششان را به سخره گرفته است.
لبخند به لبش مینشیند و سراغ چرخ خیاطی میرود. باید بقچه دیگری بدوزد.
خاطره نگاری
به قلم طوبی