به نام خدا
دیروز اتفاقی سری زدم به خانه مجازی دوست عزیزم خانم مصطفوی؛ وبلاگ شورِشيرين. مطلب کوتاهی گذاشته بودند که با خواندنش بهت و تاثر تمام وجودم را فراگرفت. مطلبِ تلخي که خبر از درگذشت ناگهانی مادر عزیز و جوانشان میداد.
قلبم بدرد آمد و دلم شکست. کسی که خود دردِ از دست دادن مادر را تجربه کرده باشد، بهتر میتواند حال دوستی را درک کند که به این مصیبت دچار شده. خدا صبرش دهد و اجر، که مصیبت سخت و جانکاهی است و ان شاالله که مادر از دست رفتهاش در این ایام شهادت بانوی دو عالم، از سفره احسان بانو بهرهمند گردد.
ناخودآگاه ذهنم به هزار و چهارصد و اندی سال پیش رفت. درست همین روزها بانو در بستر بیماری، روزهای آخر را میگذراندند.
هنوز امیدِ علی(عليهالسلام) و کودکانش ناامید نشده است. مگر میشود زهرا(سلاماللهعليها) را از دست بدهیم؟ مگر خانه بی زهرا لطفی دارد؟ مگر میشود دیگر صدای تلاوت قرآن و نماز شبش را نشنویم؟ مگر میشود دیگر صدای چرخاندن دستاس در خانه با دستان زهرا به گوشمان نرسد؟
مگر میشود صدای با محبتش که ما را خطاب میکند دیگر گوشمان را نوازش ندهد؟
سلام بر تو ای پسر عموی عزیزم و وصی پیامبر!
سلام بر تو ای نوردیده، حسنم! سلام بر تو ای میوه دل، حسینم!
مگر میشود؟ خدایا مگر میشود؟
آری خواهر جان داغ مادر سخت است و جانکاه خصوصا که این مادر جوان هم باشد.
و سختتر از آن داغ کربلاست و یاد مصیبتهای آنها. یاد مصیبت آنها، ما را آرام میکند. همه مصائب دنیا را به حساب کربلا بگذار.
بگو با غصه کربلا دیگر دنیا نمی ارزد که برایش گریه کنیم یا بخندیم. آنها دریای نور و عزت و صبرند. ان شاالله که دستی به قلب ما بکشند و آرام شویم.
خدا مادر عزیزتان را رحمت کند و شما را در این مصیبت سخت ماجور.
دوستان و خواهران عزيزم، لطفا برای روح این مادر عزیز فاتحه قرائت بفرمایید.