دسته گلی برای روضه
امروز روز اول روضهام بود. راستش کمی استرس داشتم. با اینکه چند سالی هست که روضه میگیرم ولی باز هم روز اول و روز آخر رو استرس دارم. روز اول چون هنوز همسایهها خبردار نیستن میترسم کسی نیاد و روز آخر هم ترسم از اینه که جا برای مدعوین نباشه بنشینن. همیشه هم شکر خدا خودشون همه چی رو راستوریست میکنن و ما کارهای نیستیم ولی خوب، ایمانمون اونقدرها هم قوی نیس و بفهمی نفهمی خودمون رو کاره میدونیم.
به لطف خدا روز اول به خوبی برگزار شد و شروع طوفانی هم داشت! الحمدلله همسایهها و آشنایان اومدند و مجلس با شور و نوای حسینی و خیلی خوب برگزار شد. انشاالله که بقیه روزها هم به همین خوبی با مدد و لطف خودشون برگزار بشه.
اول صبح هم یک خانمی از مستمعین سال پیش اومد و یک دسته گل آورد و گفت برای روضهتون آوردم.
گذاشتم روی میز و با خودم گفتم خانم فرستاده برای مجلس پسرش.