مثل ديگ زودپز!
يك ديزي گوشت را كه بار ميكنند اين ديزي گاهي داغ ميشود و گاهي خنك ميشود. بعد از بيست و چهار ساعت يا دوازده ساعت ميپزد، اما همان گوشت در ديگ زودپز يك ساعته ميپزد. بگوببينم در اين يك ساعت چه به آن گوشت ميگذرد كه ميپزد؟ درش را بستهاند، بخارش خارج نميشود. صدايش بيصداست. لذا ميبيني كه چقدر زود ميپزد. حزن و اندوهي كه در قلب ايجاد ميشود، مثل ديگ زودپز است. هر چركي از گناه و غفلت و جهل را از بين ميبرد.البته شيعيان گناه ندارند بلكه جانشان از دوري، گردوغبار گرفته است. يك ساعت حزن، همه را پاك ميكند. حزن جوري است كه صاحبش نم پس نميدهد.
طوباي محبت ج6
تسليت دوست عزيزمان!
به نام خدا
دیروز اتفاقی سری زدم به خانه مجازی دوست عزیزم خانم مصطفوی؛ وبلاگ شورِشيرين. مطلب کوتاهی گذاشته بودند که با خواندنش بهت و تاثر تمام وجودم را فراگرفت. مطلبِ تلخي که خبر از درگذشت ناگهانی مادر عزیز و جوانشان میداد.
قلبم بدرد آمد و دلم شکست. کسی که خود دردِ از دست دادن مادر را تجربه کرده باشد، بهتر میتواند حال دوستی را درک کند که به این مصیبت دچار شده. خدا صبرش دهد و اجر، که مصیبت سخت و جانکاهی است و ان شاالله که مادر از دست رفتهاش در این ایام شهادت بانوی دو عالم، از سفره احسان بانو بهرهمند گردد.
ناخودآگاه ذهنم به هزار و چهارصد و اندی سال پیش رفت. درست همین روزها بانو در بستر بیماری، روزهای آخر را میگذراندند.
هنوز امیدِ علی(عليهالسلام) و کودکانش ناامید نشده است. مگر میشود زهرا(سلاماللهعليها) را از دست بدهیم؟ مگر خانه بی زهرا لطفی دارد؟ مگر میشود دیگر صدای تلاوت قرآن و نماز شبش را نشنویم؟ مگر میشود دیگر صدای چرخاندن دستاس در خانه با دستان زهرا به گوشمان نرسد؟
مگر میشود صدای با محبتش که ما را خطاب میکند دیگر گوشمان را نوازش ندهد؟
سلام بر تو ای پسر عموی عزیزم و وصی پیامبر!
سلام بر تو ای نوردیده، حسنم! سلام بر تو ای میوه دل، حسینم!
مگر میشود؟ خدایا مگر میشود؟
آری خواهر جان داغ مادر سخت است و جانکاه خصوصا که این مادر جوان هم باشد.
و سختتر از آن داغ کربلاست و یاد مصیبتهای آنها. یاد مصیبت آنها، ما را آرام میکند. همه مصائب دنیا را به حساب کربلا بگذار.
بگو با غصه کربلا دیگر دنیا نمی ارزد که برایش گریه کنیم یا بخندیم. آنها دریای نور و عزت و صبرند. ان شاالله که دستی به قلب ما بکشند و آرام شویم.
خدا مادر عزیزتان را رحمت کند و شما را در این مصیبت سخت ماجور.
دوستان و خواهران عزيزم، لطفا برای روح این مادر عزیز فاتحه قرائت بفرمایید.
بازم يك صبح تكراري!
اخم كرد: گنجشكا چه خبرشونه؟ صبح شده كه شده! بازم يك صبح تكراري!
-نه باورم نميشه كه امروز تكرار ديروز باشه. اصلا هيچي تكراري نيس. مگه هوايي كه داريم توش نفس ميكشيم همون هواست؟ حتي فضا هم عوض شده. خودت هم اون آدم ديروزي نيستي. حتي آدم لحظه پيش هم نيستي. ما لحظه به لحظه داريم عوض ميشيم!
طوبي نوشت
تعارض غیرمستقر هوای پایتخت با امتحان اصول!
به نام خدا
تعارض مستقر یا غیرمستقر بین امتحان اصول و هوای پایتخت!
نمیدانم این چه سِری بود که امسال هوای تهران، هم زمانِ امتحان شفاهی و هم امتحان کتبیِ اصول، حسابی ما را در منگنه گذاشت.
البته به دو شیوه مختلف: زمان امتحان شفاهی، با خشم و دندون قروچه(بس که هوا آلوده بود) و امروز با لبخندی برفی(از لبخند هم کمی فراتر رفته بود!)
خلاصه هر دوبار مدارس پایتخت در همه مقاطع تعطیل شدند و طلاب بینوا! همچنان آماده و گوش بزنگ تعطیلی ماندند که سودی هم نداشت!
نمیدانم این تعارض از کدام نوع بود؟ مستقر که نبود چون در آن صورت هر دو تساقط مینمودند، اما هوای تهران با قدرت تا ظهر به بارش ادامه داد و امتحان اصول 4 هم برگزار گردید؛ پس شاید از نوع غیرمستقر بود، زیرا بلاخره اصولِ مقتدر، بر هوای بشدت برفی تهران فائق آمد و با قوت و اقتدار برگزار شد.
بنده هم که با صد سلام و صلوات در خیابانها و پیادهروهای برفی و لغزنده قدم برمیداشتم در شش جهت، سوره توحید را خواندم تا مبادا لیز خورده و بلایی سرم بیاید. البته بعد از عمل به روایت، برای خود برائت صادر نمودم که اتفاقی نخواهد افتاد(زیرا خوانده بودم که اگر کسی در شش جهت بالا، پایین، سمت راست و چپ و جلو و پشت سرِ خود این سوره مبارکه را بخواند،مثل اینکه خود را در کیسهای محفوظ قرار میدهد)، اما چه کنم که عقلِ ناقص، دست از سرم برنمیداشت و مرتب احتیاط را گوشزد میکرد. پس بنابر اصل اشتغال، ذمه خود را از افتادن بری ندانسته و در کمال احتیاط قدم برمیداشتم!
هر چه بود به لطف خدا، امتحان را دادم و به سلامت بازگشتم اما همچنان برایم سوال است که چرا بین هوای پایتخت و امتحان اصول اینگونه تعارض برقرار میشد و شاید هم بین ما و امتحان اصول تعارض بود؟!
همگی در امتحانات موفق و موید باشید ان شاالله. ?
پ ن1: نورالثقلین، ج 5، ص 703 در فضائل سوره توحید
پ ن2: از باب مزاح بود وگرنه قوانین تکوینی را چه به قواعد اصولیه؟:)
به قلم طوبي
تروريست يا جنتلمن؟!
روزي جايي
روزی
جایی
دقیقه ای
خودت را باز خواهی یافت
و آن وقت
یا لبخند خواهی زد
یا اشک خواهی ریخت!
پابلو نرودا
خودت را جای او بگذار!
بسم رب الشهدا و الصدیقین
باور کن صداقت داشتن آسان نیست!
تا بحال برایت پیش آمده که ناخواسته در اثر اهمال، کاری را انجام بدهی و بعد دلت نخواهد آن را گردن بگیری؟
مثلا ظرفی را شکستهای که خیلی گران قیمت بوده و بعد بیش از آنکه به اقرار فکر کنی، دوست داشته باشی پنهانش کنی؟
وسیله برقی را خراب کرده باشی و بجای گردن گرفتن، دلت بخواهد بگویی احتمالا نوسانات جریان برق خرابش کرده؟
با ماشینت غیرعمد خطی به ماشین همسایه بیندازی و در خوشبینانه ترین حالت ممکن، ضمن پذیرش خسارت گفته باشی: مقصر اوست که ماشینش را اینجا پارک کرده؟
اگر زبانم لال جان انسانی در میان باشد چه؟
میتوانی با فرض خطایت، براحتی اعتراف کرده و مسئولیت خود در آن حادثه تلخ را انکار نکنی؟
اگر جان دهها انسان در بین باشد چطور؟ حتی اگر خطای تو به تنهایی نباشد، گناه بقیه را هم به گردن خواهی گرفت؟
وجدانت را قاضی کن و جواب بده.
مطمئن باش اندکند آنهایی که قد علم کرده و با شجاعت تمام مسئولیت خطای خود و حتی دیگران را میپذیرند.
این همان کاری بود که آن مرد انجام داد.
حتی وقتی که زبان در دهانش خشک شده بود و تو متوجه شدی.
حتی زمانی که مردمک نگران و شرمسارش در چشمانش دودو میزد و تو دیدی.
حتی وقتی که بغض در صدایش شکست و تو شنیدی.
حتی زمانی که قلبش به درد آمد و تو حس کردی.
حتی وقتی که رنگ رخسارهش همچو مهتاب پریده بود و شاید دیدی و شاید هم ندیدی.
اما او گفت و صادقانه هم گفت.
یادمان باشد که انصاف داشتن از نشانههای مومن است. خودمان را جای این مرد بگذاریم. اگر ما بودیم چنین شجاعتی داشتیم؟
به قلم طوبي
افقي يا عمودي؟!
بسم القاصم الجبارين
عمودي آمدند
افقي برخواهندگشت…
They came vertically
Will return horizontally …
لقد جاءوا عموديا
سيعود افقيا …
در منطقه بیشک افقی میگردد
یانکی صفتی اگر عمودی باشد.