آرامشم را با آرایش معاوضه نمیکنم.
به نام خدا
آرامش یا آرایش؟
چند بار کیفش را زیر و رو میکند اما مثل اینکه کیف لوازم آرایشش را برنداشته است. چهرهاش در هم میرود و با ناراحتی کیفش را میبندد و بلند میگوید: اَه! حالا چی کار کنم؟ خانمی که مشغول شستن دست و رویش است به سوی او برمیگردد و با تعجب نگاهش میکند. از دستشویی بیرون میزند و به سمت ماشین میرود، در را باز میکند و خود را روی صندلی میاندازد. همسرش با تعجب نگاهش میکند و میپرسد: چیزی شده؟
- دیگه میخواستی چی بشه، کیف لوازم آرایشمو جا گذاشتم!
– واسه این انقدر ناراحتی؟ اولین شهری که برسیم، هر چی لازم داشتی بخر.
– ای بابا چی داری میگی! تو یه شهر غریب از کجا معلوم بتونم اون چیزی که میخوام پیدا کنم، بعدش هم تا اون موقع چی کار کنم؟
- هیچی عزیزم، تو بدون آرایش هم قشنگی.
–اصلا منو درک نمیکنی، میدونی چه حسی دارم، حس یه زن شلخته بیریخت!!
این حکایت بسیاری از خانمهایی است که بشدت وابسته به آرایشند و بدون آن حاضر به بیرون رفتن از خانه نیستند. حس اسارت باری که روح و روانشان را پریشان کرده و اعتماد به نفس آنها را تحت تاثیر خود قرار میدهد. کافی است تحت شرایطی قرار بگیرند که امکان آراستن برایشان نباشد، در اینگونه موارد درمانده شده و خود را نازیبا و غیرقابل تحمل میپندارند، غافل از اینکه آنچه آنان از آن فراری هستند و زشت میبینند، همان چهره واقعی خودشان است. علاوه بر اینکه بعد از مدتی همان چهره آرایش کرده نیز برای اطرافیانشان عادی و تکراری میشود و مجبورند برای زیبایی بیشتر، باز به فکر لوازم بیشتر و متنوع تر باشند.
اما بانوانی که هرگز با چهره غیرواقعی و آرایش کرده در معرض دید دیگران ظاهر نشدهاند، از این اسارت رها و آزادند و با خاطری آسوده به میهمانی یا سفر میروند، دست و روی خود را میشویند و نگران شسته شدنِ آرایش خود نیستند!
تبریک به شما دوستانم که چنین آرامشی میهمان قلبهای پاکتان است، آن را دست کم نگیرید!
به قلم طوبی