مگر بچهات را نمیخواهی؟!
31 شهریور 1398 توسط طوباي محبت
بنام خدا مگر بچهات را نمیخواهی؟! محمد زرد و لاغر به خانه برگشت. با دیدن محمد سرزنشها شروع شد. همه به مادر میگفتند: از بچهات سیر شدی که اینطور به سرش میآوری؟ مگر دیگر نمیخواهیاش؟ اما این حرفها برای مادر اهمیتی نداشت، میدانست که دارد چه میکند.ما… بیشتر »
تو را هم به مهمان میدهم بخورد!
28 شهریور 1398 توسط طوباي محبت
به نام خدا یک بار که مهمان آمد، صاحبخانه غذا تعارف کرد. گفت سیرم. صاحبخانه گفت حالا دو لقمه بخور. مهمان هم دست به کار شد. خوب می دانی لقمه صاحبخانه خیلی لذیذ است! خدا پدرش را بیامرزد که خودِ صاحبخانه را نخورد! لقمه لقمه، خورد و خورد. صاحبخانه رفت… بیشتر »
علمدار نیامد...
25 شهریور 1398 توسط طوباي محبت
بسم رب الحسین بوی اسپند در خانه پیچید و صدای صلوات بلند شد: اللهم صل علی محمد و آل محمد. استکان های چای پر آمدند و خالی رفتند، اما او چشمش به آیفون بود و نگاهش به ساعت دیواری بزرگ قهوه ای و پاندولهایش که مثل نگاه او میرفتند و میآمدند. با صدایی که خودش… بیشتر »
اگر خاری به پایت رفت، خوب برود!
23 شهریور 1398 توسط طوباي محبت
به نام خدا روز عاشورا این چنین بود. چند روز آب نرسید. آقازادهها همه دور هم بودند و مقصد هم مرتباٌ ظهور میکرد؛ مقصد حیات و تجلّیات حق، ظاهر میشد. امیدوارم وقتی که در دنیا مصیبتی دیدید بدانید که خدا کمی تاًسّی به آنها را نصیب شما کرده است؛ به آن پشت… بیشتر »
عاشورا چه ماهی از سال شمسی بوده؟
11 شهریور 1398 توسط طوباي محبت
به نام خدا شما میدونین عاشورا چه ماهی از سال بوده؟ #محرم98گوشهایش تیز میشود. دوباره انگار استاد شروع کرده، همان حرفهای دهانپرکن که سندی هم برایش ندارد و فقط از سر مخالفت میخواهد چیزی گفته باشد.دکتر....از اساتید مجرب و محبوب دانشکده است، درس مقاله ن… بیشتر »
مهربانی به همین سادگیست!
08 شهریور 1398 توسط طوباي محبت
به نام خدا مهربانی به همین سادگی است! مهربانی یعنی وقتی همسرت به مسافرت رفته و تنهایی، دوستت بیآنکه از او بخواهی، میآید که شب را تنها نمانی. مهربانی یعنی وقتی نیمه شب از خواب بیدار میشوی، عِطر مناجات دوستت، فضای خانهات را معطر کرده و نور سبز… بیشتر »
خبری از بیخبران!
06 شهریور 1398 توسط طوباي محبت
به نام خدا فنجانی از چای غصه را سر میکشد. چشمهایش را به درِ ناامیدی میدوزد و سرش را به دیوارِ تنهایی تکیه میدهد قطره اشکی از بغضِ دلش سرریز میشود و گونه سرد و چروکِ روزگارش را تر میکند پنجشنبه و جمعه دیگری هم گذشت و خبری از بیخبران نشد…… بیشتر »
صلوات بفرست!
05 شهریور 1398 توسط طوباي محبت
به نام خدا این طور نقل شده که وقتی دعا میکنید، یک صلوات قبل و یک صلوات آخر بفرستید و وسط صلواتها هم دعا کنید. هر جا که احتیاجی به تو فشار آورد، همین جور عمل کن. وقتی دیدی به زحمت میافتی یا مثلا غصهدار میشوی، مبادا به کسی بگویی. سر نماز یک صلوات… بیشتر »
سرگردنهست اینجا یا سایپا؟!
03 شهریور 1398 توسط طوباي محبت
به نام خدا بهمن ماه سال گذشته، جهت خرید یک عدد خودرو ساینا از شرکت سایپا، ثبت نام کردیم. خودرو را آن زمان سایپا حدود 44 میلیون تومان قیمت گذاری کرده بود. زمان تحویل مرداد ماه سال بعد به قیمت روز، با احتساب سود هفده درصد برای سپرده 20 میلیونی و استرداد… بیشتر »