فقط یک دلیل دارد: عشق
از طرف حوزه حضرت فاطمه(سلامالله علیها) معرفی شده بودم برای دوخت ماسک کارکنان بیمارستان. از صدای قیژقیژ چرخها فهمیدم درست آمدهام. قرارگاه جهادی حضرت خدیجه. دیر نرسیدم ولی نمیدانم که چطور بقیه قبل از من رسیده بودند و مشغول شده بودند، برای همین چرخی که بهم رسید دستی بود و دینام نداشت، باید دستهاش رو با دست میچرخوندم. با خودم فکر کردم نکنه از پسش برنیام ولی خوشبختانه بعد از مدتی بهش عادت کردم. هشت ، نه نفر تقریبا در سکوت مشغول بودند که البته مدتی بعد این سکوت تمام شد و جای خود را به بحث درباره کرونا و مسائل روز و حتی قیمت پراید داد! باید در مدت هشت روز ۴۰۰۰ ماسک آماده و تحویل بیمارستان داده میشد بنابراین باید کار فشرده و تقریبا بدون استراحت انجام میشد. نخ ماکو تمام شد ولی هر چه نگاه کردم محفظهای برای باز کردن و تعویض ماکو نبود بنابراین باید چرخ را بلند میکردم. از طرفی اگر چرخ بلند میشد نمیتوانستم ماکو رو در بیاورم، به سختی با یک دست چرخ را بلند کردم اما تا آمدم که ماکو را خارج کنم چرخ از دستم رها شد و ناخن سبابه انگشتم زیر چرخ ماند و صدای آخم وسط هیاهوی چرخها گم شد.
گرچه اولین روز کمی برایم سخت بود ولی وقتی ماسکهای دوخته شده رو دستهبندی میکردیم سختی کار از یادم رفت. یکی از خانمها ساعت یک ربع به ۴ رفت تا به قرارگاه بعدی برسد که تا ساعت ۷ هم آنجا کار کند و بنده خدا برای افطار سبزی هم خریده بود که معلوم نیست تکلیف آن سبزی چه شد! با خودم گفتم: “عجب جونی داره این بنده خدا، سنی هم ازش گذشته، من که گردنم صاف نمیشه دیگه!”
نگاهی به خانمهایی کردم که جدی و بیوقفه میدوختند. با خودم فکر کردم چهار ساعت مداوم و حتی بیشتر پای چرخ نشستن و دوختن با زبان روزه آن هم خانمهایی که مدام از درد کمر و پا و… مینالند، در حالی که مزدی هم در کار نیست فقط یک دلیل دارد و آن هم عشق است.
عشقی که مادران وطن را بر آن داشته تا به ندای رهبر لبیک گفته و طرحی نو در اندازند.
خدا حفظشون کنه♥️
طوبی