برای مادرم و همه مادران باحیای سرزمینم
بنام خدا
سلام مادرم! سالهاست که لبخند زیبایت را دیگر ندیدهام.
سالهاست که چشمان منتظرت به نگاهم نخندیده است.
سالهاست که حرفهای نگفتهات برای همیشه در سینهات پنهان شده.
مادر جان! آنچه از تو همیشه در یادم مانده چَشم گفتنهای همیشگیات و تایید کردنهای دائمیات برای مردی بود که با او پیمان همسری بسته بودی، یعنی پدرم، و چه بسا که حق با تو بود ولی سکوت میکردی.
نازنینم! هرگز تو را آنگونه که باید نشناختم و نشناختیم، تو نمونه واقعی مادرهای گذشته این سرزمین بودی؛
بیتوقع و آرام، در سکوت و صبر به انگشت اشارهای دنیا را میچرخاندی و ما نمیفهمیدیم.
اینها را مینویسم زیرا بسیاری از مادران امروزی چون تو نمیاندیشند.
آنان اقتدار خود را هرگز در اطاعت از همسر نمیدانند،
و پول را گرهگشای مشکلات خود میپندارند و استقلال مادی را پشتوانه حفظ زندگیشان!
راستی مادر جان یادت است نصیحتی که به دخترکت کردی؟
هنوز یادم نرفته که برایم از مادرت گفتی و نصیحتی که او به دخترش کرده بود.
گفتی مادرت زمانی که دختری نوجوان بودی برایت از حیای چشم چنین روایت کرده که هر وقت از خانه بیرون رفتی یا آسمان را بنگر یا زمین را!
اگر آسمان را نگریستی ستارههای آسمان برایت تسبیح خواهند گفت و اگر زمین را نگریستی سنگریزهها برایت.
آری مادرم تو در مکتب محبت اهل بیت درس خوانده بودی که چنین باادب بودی،
و خوب میدانستی که کمال انسان در تحمل است و رضا.
خدایت رحمت کناد و با مادری محشور، که عاشقانه برای دردهایش اشک میریختی.
زهرای اطهر دستگیر تو باشد و همه مادران با عفت و حیای این سرزمین.
انشاالله.
به قلم طوبی