گوشم را از دسترس خارج کردم!
بنام خدا
بعضی آدمها فقط از بالا به تو نگاه میکنند، فکر میکنند خدا آنها را آفریده که به بقیه چیز یاد بدهند. خدا نصیب نکند از این آدمها دور و برتان باشد. چند روز پیش همسایه آمده بود منزل ما و چون از همین دست آدمهاست یک ریز نصیحت میکرد و راهنمایی! خسته شده بودم، خواستم حواسش پرت شود گفتم: شربتتان را بخورید گرم شد و ای کاش نگفته بودم چون همین که لب تر کرد شروع کرد به توضیح دادن که خودش هم شربت درست کرده و اینطور کرده و آنطور کرده و اگر وانیل بریزی طعمش بهتر میشه و …..دیدم که راهنماییهای حضرت علیه مثل حلقههای دود از سرم بالا میرود و ترسیدم سرم بپُکد! به جان شما که عزیزترینید آدمِ بسته و نصیحتناپذیری نیستم ولی آخر، راهنمایی کردن و نصیحت نمودن هم جایی دارد و میزانی که اگر در جای خود و به میزان خود انجام نشود نتیجه عکس میدهد.
بزرگواری میگفت جایی برای سخنرانی و روضه دعوتم کرده بودند وقتی مراسم تمام شد جوانی هنوز به سر و صورت میزد، خواستم خوبی کنم یک چای به طرفش دراز کردم، از دستم گرفت و چای را با استکان به طرفی پرتاب کرد! ایشان میگفت که خوب وقتش نبوده دیگر!
بلاخره که خوبی کردن و نصیحت نمودن هم اگر در وقت خود و جای خود انجام نشود مثل من میشوی که عاقبت گوشم را از دسترس همسایه مهربان خارج کردم. امتحان کنید بعضی وقتها لازم است!!
به قلم طوبی