دل به محبوب حجازی بستهایم زین جهت با یکدگر پیوسته ایم
به نام الله
چرا اینگونه شدهایم؟
هر مسلمان منصف، اگر نگاهی به دنیای اسلام کنونی داشته باشد، بیشک از وضع موجود، احساس رضایت نخواهد کرد.
آیا این اتحاد و وحدتیست که پیامبراکرم(صلیاللهوعلیهوآله) خواهان آن بودند؟
آیا این امت واحده است؟
آیا این امت، آرزوی دیرینه هر مسلمان دوستدار دین است؟
چرا امت اسلامی به اینجا رسیده و اکنون نیاز این امت چیست؟
شکی در این نیست که دستهایی درکارند تا بین مسلمین تفرقه انداخته و از آب گلآلود ماهی بگیرند
امّا؛
چرا ما بازی میخوریم و چرا ما مسلمانان طبق خواسته آنان عمل میکنیم؟
پیامبر ما خود مرکز وحدت بود که:
سینه اش آنقدر گشاده بود که هر کسی را با هر باور و اعتقادی به خود جذب کند،
که بین مسلمین با هر نژاد و قومیت و قبیله، پیمان برادری برقرار کند،
که برده و ارباب، فقیر و ثروتمند، عرب و عجم را برابر و برادر بداند و ملاک برتری را فقط تقوا،
که در جهت برقراری صلح و آرامش بین قبایلی بکوشد که سالیان سال در تخاصم و جنگ با یکدیگر و کینهورزی میکوشیدند و به هیچ صراطی مستقیم نمیشدند.
اکنون که ما دم از وحدت و اتحاد بین مسلمین میزنیم، آیا روا نیست که ابتدا زخمهای حاصل از تفرقه بر تن خویش را درمان کنیم؟
ما که همه شیعه هستیم، هنوز به درجهای از رشد روحی و فکری نرسیدهایم که اندکی باورها و افکار دیگران را نیز به تفکر بنشینیم و هر چیزی که میشنویم بدون فکر و بررسی رد ننماییم.
آیا نباید برای خود حتی جای یک شاید باقی بگذاریم که شاید اشتباه کرده باشیم؟
وقتی ما حتی در خانواده و محیطهای کوچکی چون دانشگاه، حوزه و یا مدرسه نتوانیم با وجود باورها و افکار گوناگون، همدل و متحد باشیم؛ آیا در شهر، کشور و جامعه بزرگ خویش میتوانیم؟
پس چگونه انتطار داریم که بتوانیم در امت اسلامی ایجاد وحدت و یکدلی کنیم؟
آیا میتوان بدون آنکه کسی را نسبت به باوری مجاب کرد تنها با ناسزاگویی، او را از اعتقاد خود برگرداند؟
آیا میتوان تنها با محق دانستن خود و باطل دانستن دیگران،(حتی اگر بحق هم باشیم) ایجاد اتحاد و همبستگی نمود؟
زهی خیال باطل!
این پیامبر ماست، بر قله رفیع انسانیت و تقوا و اخلاق ایستاده.
پیامبری که علی (علیهالسلام) در توصیفش فرموده است: “خداوند به دست او کینه ها را دفع کرد، آتش دشمنی را خاموش ساخت، بیگانگان را پیوند برادری داد و خویشاوندی را پراکند.”
اکنون زمان سخن گفتن از عرب و عجم نیست.
زمان تفرقه انداختن بین شیعه و سنی نیست.
زمان بد گفتن از این و آن نیست.
اکنون زمان آن رسیده که دایرهوار بدور مرکز وجود این پیامبر وحدت، چرخ زنیم و این دایره را روز بهروز وسیعتر نماییم.
رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای فرمودهاند: “آنچه که همه مسلمانها از لحاظ فکر و اعتقاد و - مهمتر از عاطفه و احساس - وحدت و تفاهم، روى او اشتراک دارند، وجود مقدس پیامبر خاتم و نبىّ اکرم حضرت محمّدبن عبداللَّه(صلیاللهوعلیهوآله) است. این نقطه را باید بزرگ شمرد. این محبت را باید روزبه روز بیشتر کرد و این گرایش معنوى و روحى به آن وجود مقدس را باید در ذهن مسلمین و در دل آحاد مردم تشدید کرد.”
پس اگر میخواهیم برای این اتحاد قدمی برداریم ابتدا از خود شروع کنیم:
بسمالله…
هفته وحدت
پیامبر رحمت
به قلم طوبی
پ ن: شعر از اقبال لاهوری
آرامشم را با آرایش معاوضه نمیکنم.
به نام خدا
آرامش یا آرایش؟
چند بار کیفش را زیر و رو میکند اما مثل اینکه کیف لوازم آرایشش را برنداشته است. چهرهاش در هم میرود و با ناراحتی کیفش را میبندد و بلند میگوید: اَه! حالا چی کار کنم؟ خانمی که مشغول شستن دست و رویش است به سوی او برمیگردد و با تعجب نگاهش میکند. از دستشویی بیرون میزند و به سمت ماشین میرود، در را باز میکند و خود را روی صندلی میاندازد. همسرش با تعجب نگاهش میکند و میپرسد: چیزی شده؟
- دیگه میخواستی چی بشه، کیف لوازم آرایشمو جا گذاشتم!
– واسه این انقدر ناراحتی؟ اولین شهری که برسیم، هر چی لازم داشتی بخر.
– ای بابا چی داری میگی! تو یه شهر غریب از کجا معلوم بتونم اون چیزی که میخوام پیدا کنم، بعدش هم تا اون موقع چی کار کنم؟
- هیچی عزیزم، تو بدون آرایش هم قشنگی.
–اصلا منو درک نمیکنی، میدونی چه حسی دارم، حس یه زن شلخته بیریخت!!
این حکایت بسیاری از خانمهایی است که بشدت وابسته به آرایشند و بدون آن حاضر به بیرون رفتن از خانه نیستند. حس اسارت باری که روح و روانشان را پریشان کرده و اعتماد به نفس آنها را تحت تاثیر خود قرار میدهد. کافی است تحت شرایطی قرار بگیرند که امکان آراستن برایشان نباشد، در اینگونه موارد درمانده شده و خود را نازیبا و غیرقابل تحمل میپندارند، غافل از اینکه آنچه آنان از آن فراری هستند و زشت میبینند، همان چهره واقعی خودشان است. علاوه بر اینکه بعد از مدتی همان چهره آرایش کرده نیز برای اطرافیانشان عادی و تکراری میشود و مجبورند برای زیبایی بیشتر، باز به فکر لوازم بیشتر و متنوع تر باشند.
اما بانوانی که هرگز با چهره غیرواقعی و آرایش کرده در معرض دید دیگران ظاهر نشدهاند، از این اسارت رها و آزادند و با خاطری آسوده به میهمانی یا سفر میروند، دست و روی خود را میشویند و نگران شسته شدنِ آرایش خود نیستند!
تبریک به شما دوستانم که چنین آرامشی میهمان قلبهای پاکتان است، آن را دست کم نگیرید!
به قلم طوبی
The hidden part of history
In the name of Allah
The hidden part of history it’s Hitler,
. Maybe
That has left
in the cold of Russia.
somebody
A woman who thinks of him
with loving!
otherwise
There is nothing in this world
Not worth fighting …
Written by Tuba
قسمت پنهان تاریخ ،
شاید این هیتلر باشد
که در سرمای روسیه کسی را جا گذاشته است.
زنی که با عشق به او فکر می کند!
در غیر این صورت
هیچ چیز در این دنیا
ارزش جنگیدن ندارد …
پ ن: این مطلب را در وبلاگ دوست عزیزم خانم انتظاری دیدم و چون برایم جالب بود به شعر انگلیسی درآوردم.
البته با اجازه ایشان:)
آدرس مطلب در وبلاگ ایشان:
https://entezari.kowsarblog.ir/زنی-که-عاشقانه-به-او-فکر-می-کند
أستطيع أن أقول فقط...
بسم الله
آجرک الله بقیةالله..
سيدي ومولای
تعزية لآلام قلبک العزیز
تعزیة في شهادة الأب الکریم
ليس لدي ما أقوله لیتسلی قلبک
أستطيع أن أقول فقط
آجرک الله بقیة الله..
اللهم عجل لولیک الفرج
کتبه طوبی
چای دونفره!
دلم چای خواست! چای با طعم و عطر محبت که شیرین ترین و خوش عطرترین مزه و بوست. چای دونفره که تو بریزی و کنار هم بنشینیم و بدون یک کلمه حرف، هورت هورت سر بکشیم!
تقدیم به همسرم
به قلم طوبی
کمرت را قرص ببند!
به نام خدا
باد وقتی میوزد درخت را قرص میکند نه اینکه آن را بکَنَد. لذا کمرت را قرص ببند و شک را ندیده و نشنیده بگیر و راحت سرپای خود بایست. فطرت تو کتاب توست. اقرا کتابک. کتاب خودت را بخوان. خلقت کرده است. پدر و مادرت را نگاه کن. نگاه کردن به جمال مادرت عبادت است. فرمان مادرت را ببر، ببین که چه بر سر تو خواهد آمد. هر چه مادرت سختگیر باشد، فرمانش را ببر. اگر مادرت تند باشد، فرمان بردن از او اثرش بیشتر است. فرمان مادرِ خوشاخلاق را که همه میبرند. اگر به غریبه هم بگوید اینجا بیا، خواهد گفت خانم چه میگویید، چشم. کارش را رها میکند و بار او را برمیدارد و یا راه او را باز میکند. اگر مادر و پدر تندی دارید تا فرمان او را بردید آن وقت میفهمید چه کردهاید. خداوند متعال نشانت خواهد داد که ببین چه کردهای، کار بزرگان را انجام دادهای، با ما رفیق و انیس و مونس شدی.
طوبای محبّت،ج 3 ص 163
خیالت همه را با خود برد!
بادکنکهای خیالم را در خاطرات گذشته به پرواز در آوردم و خیالت همه را با خود برد!
به قلم طوبی
بسپاریدش به رضایم
به نام خدا
بسپاریدش به رضایم
تیر اخمهایم را یکی یکی به آسمان پرتاب میکنم و منتظر پاسخ میمانم.
پاسخی نمیآید.
فرشتهها در حالی که سعی میکنند خود را از اصابت تیرها در امان بدارند روی به پروردگار کرده و میگویند: پروردگارا! بندهات را ببین چه میکند، با تو سر جنگ دارد.
با ناراحتی فریاد میزنم: دروغ است! من با خدای خودم سر جنگ ندارم! من فقط از روزگار راضی نیستم، همین!
پاسخ میدهند: پس چرا تیر اخمهایت یک به یک به سمت آسمان پرتاب میشود؟
میگویم: نمیدانم، خوب ناراحتم دیگر!
صدای پرمهرش را از قلبم میشنوم: رها کنید بندهام را، بگذارید آرام شود، بزودی به آغوش ما باز خواهد گشت.
فرشته میگوید: خودش این بلا را بر سر خود آورده و اکنون طلبکار هم شده!
دوباره صدای پرمهرش را در وجودم میشنوم: او را پیش رضایم ببرید و به او بسپارید، درمان دردش را به رضایم دادهام.
صدایی در آسمان طنینانداز میشود: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ موُسىَ الَّذِى ارْتَضَیْتَهُ وَرَضَّیْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِکَ…
*
از خواب میپرم. بالشم خیس اشک است، همچنان چشمهایم میبارند. بی اختیار این کلمات بر زبانم جاری میگردد:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ موُسىَ الَّذِى ارْتَضَیْتَهُ وَرَضَّیْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِکَ…
پ ن: صلوات امام رضا(علیهالسلام) از زبان امام حسن عسگری(علیهالسلام)
به قلم طوبی