کاکتوس من دوباره گل داده!
بنام خدا
دوستان کاکتوس من دوباره گل داده!
همیشه برای عاشق شدن
به دنبال باران و بهار و بابونه نباش
گاهی
در انتهای خارهای یک کاکتوس
به غنچه ای می رسی
که ماه را بر لبانت می نشاند
رفقا!
وقتی این شعر را دیدم یاد داستانی افتادم که از عارف واصل “حاج اسماعیل دولابی” نقل شده و شنیدنش خالی از لطف نیست؛ عین آن را برایتان نقل میکنم:” یک پیرمردی در منزل پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) خدمتکار بود. آن پیرمرد خیلی حضرت را اذیّت میکرد. اصحاب پیامبر از او بدشان میآمد، بارها به حضرت عرض میکردند که یا رسولالله او را بیرون کنید، پیر شده، اسباب زحمت شماست. حضرت سری تکان میداد و میگذشت. این بود، تا وقتی که پیرمرد مرحوم شد. اصحاب خیلی خوشحال شدند، با این وجود حضرت در مرگ او گریه میکرد. گفتند:” یا رسولالله! همه ما راحت شدیم، شما برایش گریه میکنی؟! فرمود:” او برای اخلاق من خیلی نافع بود. اخلاقی که خدا به من داده بود سزاوار این مرد بود.".(طوبای محبّت ج1)
در تکمیل این نوشتار سری هم به دریای ژرف و پرگهر نهجالبلاغه میزنم و این سخن از امیر خرد، امیرمومنان که فرمود:
عوّد نفسک التصبّر على المکروه، و نعم الخُلق التصبّر فى الحق !
خویشتن را بر صبر بر آنچه ناپسند است عادت ده و شکیبا بودن در راه حق چه اخلاق نیکویى است! (نامه 31 نهجالبلاغه)
پ ن: شعر از گروس عبدالملکیان
#به_قلم_طوبي