يا ليلة الجمعة!
يا ليلة الجمعة!
إحملي أحلامنا الي السماء
ای شب جمعه
آرزوهایمان را به آسمان برسان …
يا ليلة الجمعة!
إحملي أحلامنا الي السماء
ای شب جمعه
آرزوهایمان را به آسمان برسان …
به نام خدا
اين روزها تنگ است نفس زمين از مرگ و نفرت
از رنج و محنت
و از بغض و حيرت
و چه لازم است براي اين ريه دود گرفته زمين از غبار ظلمتها، بخشش هوايي پاك و ناب از جود جوادي.
و امشب با ذكر زيباي يا جوادالائمه ادركني، دوباره زمين نفس ميكشد، نفسي عمييييييق به وسعت همه تنگيهايش…
ای آنکه طبيب دردهاي مايي
این درد ز حَد رفت چه میفرمائی؟
يا جوادالائمه ادركني…
طوبي نوشت
اين روزها وقتي اين آهنگ را از تلفن همراه همسرم ميشنوم (براي هشدار ده دقيقه مانده به اذان اين آهنگ رو پخش ميكنه) دلم حسابي ميگيره.
آمدهام، آمدم ای شاه ، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده
ای حَرمَت ملجأ درماندگان دور مران از در و ، راهم بده
لایق وصل تو که من نیستم اِذن به یک لحظه نگاهم بده
احساس ميكنم مصداق اين بيتش خودِ خودِ منم: لايق وصل تو كه من نيستم، اذن به يك لحظه نگاهم بده.
از خدا كه پنهان نيست از شما هم پنهان نباشه قرار بود سيزده رجب تا نيمه رجب مشهد باشيم، جا هم رزرو كرده بوديم كه اين ميهمان ناخوانده، همه برنامهها رو به هم ريخت. نميدانم شايد هم آقا زمان بهتري رو برامون در نظر گرفته باشن(انشاالله).
آهنگ رو گوش بدين و اگه دلتون شكست براي همه و براي من روسياه هم دعا كنين.
به نام خدا
در موقعيتي كه امروزه در آن قرار داريم كه فضايي است پر از تبليغات رسانهها و همچنين افكار گوناگوني كه اطراف ماست، علاوه بر داشتن بصيرت و تحقيق در مورد هر آنچه ميشنويم يا ميبينيم، لازم است كه از خداوند متعال نيز دائما درخواست كنيم كه حق را به ما نشان داده و قدرت تميز آن از باطل را به ما ارزاني فرمايد.
چقدر اين بخش از دعاي بعد از زيارت امام جواد(عليهالسلام) زيبا و كارگشاست و چه خوب است كه مرتب آن را بعد از نمازهايمان زمزمه كنيم:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَرِنِى الْحَقَّ حَقّاً فَاَتَّبِعَهُ وَالْباطِلَ باطِلاً فَاَجْتَنِبَهُ وَلا تَجْعَلْهُ عَلَىَّ مُتَشابِهاً فَاَتَّبِعَ هَواىَ بِغَیْرِ هُدىً مِنْکَ وَاجْعَلْ هَواىَ تَبَعاً لِطاعَتِکَ وَخُذْ رِضا نَفْسِکَ مِنْ نَفْسى وَاهْدِنى لِمَا اخْتُلِفَ فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِاِذْنِکَ اِنَّکَ تَهْدى مَنْ تَشآءُ اِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ.
خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد و حق را (همانطور که هست ) حق به من نشان ده تا پیرویش کنم و باطل را نیز باطل بنمایان تا از آن دورى گزینم و آن را بر من مشتبه مکن تا در نتیجه بدون بصیرت و راهنمائى تو پیروى از هواى نفسم کنم و میل مرا پیرو طاعت خودت قرار ده و آنچه رضایت تو است از نفس من برگیر و راهنمائیم کن به اذن خودت به آن حقى که در آن اختلاف شده که براستى تو راهنمائى ميکنى هر که را خواهى بسوى راه راست.
التماس دعا
به نام خدا
بانوی ترانههاي بارانی من!
دوباره امشب به تو فکر کردم…
به لحظههایی که تو بودی و او بود
و به لحظههایی که تو بودی و او نبود
به نگاه در خون نشستهات به انگشتی بی انگشتر
و چشمان خشک شده از اشکت به گلویی بیسر
به تو فکر کردم و به او که همه چیزت بود و دیگر نبود
و با خود اندیشیدم که
چه رمز و رازی است در این عشق الهی که با قربانی کردن باید به نهایت میرسید.
ستاره آسمانی قلبم!
چه در آفرینشت رفت و چه عهدی بستی که اینگونه مبتلایت کرد
به عشقی که باید رهایش میکردی و نباید که رهایش میکردی
محبوبت را از دیده جدا و در دل برجا
و رسالتش پا برجا
تو کیستی که به سخره گرفتی همه آن کابوسهای وحشتناک را؟
تو کیستی که جز زیبایی به اندیشهات راه نیافت؟
تو كيستي كه استقامت در برابرت به زانو در آمد؟!
تو کیستی که نمی توانم درکت کنم؟
دخت علی تو کیستی؟
به قلم طوبي
“بانوی ترانههای بارانی من
آرامش لحظههای طوفانی من
درکوچه نشستهام که دستی بکشی
آرام شود کمی پریشانی من”
پ ن: شعر از بنده نيست.
بسم الله
آجرک الله بقیةالله..
سيدي ومولای
تعزية لآلام قلبک العزیز
تعزیة في شهادة الأب الکریم
ليس لدي ما أقوله لیتسلی قلبک
أستطيع أن أقول فقط
آجرک الله بقیة الله..
اللهم عجل لولیک الفرج
کتبه طوبی
به نام خدا
بسپاریدش به رضایم
تیر اخمهایم را یکی یکی به آسمان پرتاب میکنم و منتظر پاسخ میمانم.
پاسخی نمیآید.
فرشتهها در حالی که سعی میکنند خود را از اصابت تیرها در امان بدارند روی به پروردگار کرده و میگویند: پروردگارا! بندهات را ببین چه میکند، با تو سر جنگ دارد.
با ناراحتی فریاد میزنم: دروغ است! من با خدای خودم سر جنگ ندارم! من فقط از روزگار راضی نیستم، همین!
پاسخ میدهند: پس چرا تیر اخمهایت یک به یک به سمت آسمان پرتاب میشود؟
میگویم: نمیدانم، خوب ناراحتم دیگر!
صدای پرمهرش را از قلبم میشنوم: رها کنید بندهام را، بگذارید آرام شود، بزودی به آغوش ما باز خواهد گشت.
فرشته میگوید: خودش این بلا را بر سر خود آورده و اکنون طلبکار هم شده!
دوباره صدای پرمهرش را در وجودم میشنوم: او را پیش رضایم ببرید و به او بسپارید، درمان دردش را به رضایم دادهام.
صدایی در آسمان طنینانداز میشود: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ موُسىَ الَّذِى ارْتَضَیْتَهُ وَرَضَّیْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِکَ…
*
از خواب میپرم. بالشم خیس اشک است، همچنان چشمهایم میبارند. بی اختیار این کلمات بر زبانم جاری میگردد:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ موُسىَ الَّذِى ارْتَضَیْتَهُ وَرَضَّیْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِکَ…
پ ن: صلوات امام رضا(علیهالسلام) از زبان امام حسن عسگری(علیهالسلام)
به قلم طوبی
به نام خدا
در این روزهای پایانی و سنگین ماه صفر که رحلت رسول گرامی اسلام و شهادت امام حسن مجتبی و شهادت امام رضا (که درود و سلام خدا بر آن جسم و جانهای پاک باد) را در دلِ پرغصهی خود دارد نمیدانم چرا یاد این شعر از مولانا افتادم که:
تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست…
یا ابالقاسم یا رسول الله(صلیالله علیه و آله)
یا ابامحمد حسن بن علی(علیهالسلام)
یا اباالحسن علی بن موسی الرضا(علیهالسلام)
ای کریمان!
نظری هم به گوشه نشینان خاک نشین کنید که دری جز درِ خانه شما نمیشناسند و کوبه ای جز کوبه خانه شما را نکوبیدهاند….
به قلم طوبی