من شاکی هستم!
فرازی از دعای عرفه
حضرت عشق!…الهی به که واگذارم میکنی؟…الی من تکلنی؟
به همان کسی که خوب میشناسد مرا ولی باز هم رهایم میکند؟ الی قریب فیقطعنی… من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هر چه کرد…
یا به کسی که نمیشناسدم و قضاوتم میکند؟ تیر اخمش را حوالهام میکند و به هزار صفت نداشته متهمم میسازد؟ ام الی بعید فیتجهّمنی…
اجازه نده که آنان مالک ذهنم شوند. همهی آنهایی که چون خودم ضعیفند و بیمقدار. مگذار به آنها و رفتارهایشان فکر کنم… مگذار! ام الی المستضعفین لی…
تو صاحب اختیار منی… تو مالک منی… ارادهات را حاکم کن بر ذهن و قلبم…انت ربی و ملیک امری… دلم گرفته از غربتم… از دوری از خودم … دور شدن از کرامتها و ارزشهای خودم اشکو الیک غربتی و بعد داری…
عشق اولین و آخرینم! من شاکی هستم! شاکی از خودم هستم… لک العتبی لک العتبی عذرم را بپذیر.. پوزش میطلبم مولایم…
از اینکه خود را باارزش ندانستم و از دیگران ترسیدم از قضاوتهای گاه و بیگاهشان و یا در دل شاد شدم از تحسینها و کف زدنهایشان نمیخواهم… نه!…و الی غیرک فلا تکلنی
مرا به خودم نزدیک کن! به آن خود باارزشم که تنها در ذهنش تو هستی…لا اله الا انت
همان خودی که ارزش خود را میداند و در آن عمق قلبش در فوادش جز تو را راه نمیدهد… مقرا بانک ربی
ای صاحب همه مکنوناتم… و باطن مکنون ضمیری نگاه تو را میخواهم… اللهم انی ارغب الیک
بعد از این دلم برای هیچ قهر و لبخندی نمیتپد فقط تو و دیگر هیچ کس… اللهم اجعلنی اخشاک کانی اراک
? آنچه به غیر از عاشقانههای مولایمان حسین با حضرت یار بود، خزعبلاتی بود که بر قلم رفت شما جدی نگیرید ?
طوبی