به كربلا كه برسي....
به نام او…
حافظ فرموده: كي شعر تر انگيزد خاطر كه حزين باشد، و راست فرموده.
خاطرتان حزين نباشد، خاطرم حزين است و دستم به قلم نميرود، البته قلم كه نه به كليد صفحه كيبورد!
خوب نرود! مگر وقتي ميرفت چه خلق شده بود كه حالا نشود؟!!
ياد اين حرف حاج آقا اسماعيل(دولابي) افتادم كه گفته بودند: “هر جا مصيبت سنگين بود برو كربلا كه آنجا قشنگ حالت به جا ميآيد و استخوانت نرم ميشود. مصيبت تو هر چه باشد و هر قدر كه بزرگ باشد؛ به كربلا كه برسي ديگر خلاص. يعني ديگر اوراق شدي!
خدايا تو را شكر ميگويم كه مرا هم با اين حسين(عليهالسلام) شريك كردي! مصيبت به من دادي تا يك شب به حال خودم گريه كردم. اما حالا كه آمدم و به امام حسين رسيدم، ديگر براي خودم گريه نميكنم چون مصيبت من كوچك بود و مصيبت امام حسين و كربلا بزرگ است.”
خدايا شكرت، هزاران بار، صدها هزار بار…. نه اصلا از دست و زبان كه برآيد…..