اندر احوالات بنده و امتحانات:)
بنام خدا
اين نوشته را قبل از امتحانات ترم پيش به قلم تحرير درآورديم اما چون آن را مناسب با حال اين روزهاي خود و دوستان ديديم، با اندكي تصرف مجددا خدمت شما تقديم مينُماييم:)
اندر احوالات بنده و امتحانات!(طنز)
الیوم بلاخره بعد از سپری شدن فصل پاييز و البت به انتها رسيدنِ بهانههای بيشمار بنده برای درس نخواندن؛ از جمله هجوم اندوه و انبوه( درسهاي تلنبار شده) و غصه و قصه و تنبلي و سَمبلي(منظورمان سمبل نمودن درسهاست) و وبلاگ و هاتداگ(قافيه كم آورديم!) و… تصمیم گرفتیم کمر همت بسته و به هر لطایف الحیلی که شده مشغولیات الذهن را از خود دور ساخته و به مطالعه دروس فخیمه مشغول گردیم، پس به ناچار به سراغ کتب درسی رفته و یکی را برداشته و در نقطهای از خانه جلوس فرموده و ذهن مبارک را به کتاب مشغول ساختیم!
ده دقیقه بعد: خستگی چنان بر اعضا و جوارح غالب گردید که گویی ما را در هاون سنگی انداخته و خوب نرم و نَهول نمودهاند پس به ناچار دستها را به غایت از هم باز کرده و چنان کش و قوسی به خود دادیم که از صدای ترق و تروق استخوانها و مفاصل، خود نیز حیرت بنمودیم!
چند ثانیه بعد: به ناگه توجهمان به قسمتی از فرش جلب گردید که انبوهی از آشغالیجات در آن نقطه جمع شده بود، پس با کف دست مشغول به جمع آن گشتیم و چون این کار به مذاقمان خوش آمد، در دیگر قسمتها نیز تکرار نمودیم تا اینکه تپه ای از خرده آشغالیجات در کنار کتابمان جمع گردید و با خود اینگونه توجیه فرمودیم که البته این کار لازم بود وگرنه بی درنگ مورچگان را به این نقطه میکشاند!
پس کتاب را برداشتیم که دیگر با جدّیت درس بخوانیم ولی گویا مغز نداشته ما را با سرب اندودیده بودند که هیچ در کلهمان فرو نمیرفت، پس بلاجبار(عاجزا درک بفرمایید) کنترل جعبه جادو را برداشته و مشغول به عوض کردن پیدرپی کانالهای بیخاصیّت آن گشتیم و چون چیزی عاید نگشت ذهنمان که در این گونه موارد بسی خلاق عمل مینماید، توجه را به خودِ کنترل معطوف داشت که بغایت کثیف گشته بود، به سرعت سنجاق قفلی پیدا نموديم و با سرِ تیزش شروع به تمیز کردن و خارج کردن خرده ریزهها از زیر کلیدها نمودیم( حتما امتحان کنید، بسیار مفرح و سرگرم کننده است!) و اَلبت که خود پروجهای دقیق است و کم از خواندن کتابهای سخت درسی نیست!
ده دقیقه بعد: اکنون دیگر خسته و مانده گشتهایم و خواب در چشمان ترمان میشکند، یا باید کابوس امتحان را فراموش کرده و رویای شیرین صبحگاهی را بر آن مرجّح بداریم (به نظرمان ايرادي ندارد زيرا از مقوله ترجيح بلا مرجح است!) یا باید برای خود چای یا قهوهای دم کنیم تا خستگی بیش از حد درس خواندن، اندکی زائل گردد( همان اولي را ترجيح ميدهيم)
در هر حال شما را به خدای میسپاریم و این نصیحت را ازآبجی جانِ درسخوانتان بپذیرید که:” اِنقدر مثل بنده، درس نخوانید دیگر، بس است خود را هلاک کردید، خدا به داد دل اطرافیانتان برسد!!”
پ ن: نهول(با فتح نون)، در گویش خراسانی به معنای کوفته شدن میباشد.
به قلم طوبي