خبری از بیخبران!
به نام خدا
فنجانی از چای غصه را سر میکشد.
چشمهایش را به درِ ناامیدی میدوزد
و سرش را به دیوارِ تنهایی تکیه میدهد
قطره اشکی از بغضِ دلش سرریز میشود
و گونه سرد و چروکِ روزگارش را تر میکند
پنجشنبه و جمعه دیگری هم گذشت
و خبری از بیخبران نشد…
برای *پدرم*
به قلم طوبی
صلوات بفرست!
به نام خدا
این طور نقل شده که وقتی دعا میکنید، یک صلوات قبل و یک صلوات آخر بفرستید و وسط صلواتها هم دعا کنید. هر جا که احتیاجی به تو فشار آورد، همین جور عمل کن. وقتی دیدی به زحمت میافتی یا مثلا غصهدار میشوی، مبادا به کسی بگویی. سر نماز یک صلوات بفرست و حاجتت را هم بگو و آن وقت یک صلوات دیگر هم بفرست، میشود دوتا صلوات، آن حاجت هم که در وسط است میفرماید چون خدا اولی و آخری را که صلوات است حتما میدهد مابین آن را هم میدهد. خدا صلواتها را زود میدهد چون برای دوست اوست،… نمیشود که خدا بگوید میانی را نمیدهم چون مال خودت است!
سرگردنهست اینجا یا سایپا؟!
به نام خدا
بهمن ماه سال گذشته، جهت خرید یک عدد خودرو ساینا از شرکت سایپا، ثبت نام کردیم. خودرو را آن زمان سایپا حدود 44 میلیون تومان قیمت گذاری کرده بود. زمان تحویل مرداد ماه سال بعد به قیمت روز، با احتساب سود هفده درصد برای سپرده 20 میلیونی و استرداد پول درصورت انصراف، یک ماه بعد از زمان انصراف تعیین گشته بود.
سرتان را درد نیاورم، نیمه مرداد از نمایندگی زنگ زدند که قرار داد تحویل آماده است و جهت ریختن بقیه پول مراجعه کنید. به نظر شما سایپا قیمت خودرو را چند تعیین کرده باشد خوب است؟ 56 میلیون ناقابل!
یعنی در فاصله شش ماه سایپای کمی تا قسمتی محترم 12 میلیون روی قیمت این تکه حلبی گذاشته بود!
از آن جالبتر اینکه قیمت شرکت با بازار فرقی نداشت. به نظر شما ما مغز… خورده بودیم که شش ماه پول بیزبانمان را در حلقوم این از خدا با خبران(!) بریزیم تا الان خودرو را به قیمت بازار بخریم؟؟!
باز هم از همه اینها جالبتر اینکه وقتی به این نتیجه رسیدیم که انصراف دهیم کارمند محترمه در حالی که ناخنهای بلند لاکزدهاش را به رخ ما میکشید ورقه انصراف را جلوی بنده گذاشت و گفت: لازمه بدونین پولتون تا 4 ماه آینده بهتون برمیگرده! بعد وقتی چشمان پرسشگر مرا دید به ورقه اشاره کرد و گفت: قانون جدیده!
با حیرت به ورقه نگاه کردم و مشاهده بنمودم که بله! دوستان نازنین سایپایی روی عدد یک ماه را با خودکار خط کشیده و آن را به 4 ماه مبدل کردهاند! واقعا پس دادن پول ما 4 ماه زمان نیاز داشت؟!
رو به بانوی محترمه کردم و گفتم: انصافا اینجا اگر سر گردنه نیست، پس کجاست؟!
واقعا کجاست؟؟!
.....مارکو یا مقام مسئول!
بنام خدا
در این زمانه قحطالرجالیون اگر چشمت به رجلی سیاسی از مسئولین محترم بیفتد که خواب ندارد برای حل مشکلات مردم و القصه روز و شب نمیشناسد برای غصههای خلق الله، گل از گلت میشکفد و دلت بسان غنچه رز بهاری از شادی میخندد.
بععععله، فکر نکنید که اینجانبه افسانه میبافم برایتان، نخیر فیالواقع یکی از اقوام ما که مسئولیتی برعهده دارند از قضا اینگونه هستند که خدا خیرشان دهد.
اما بشنوید از دل همسر محترمه ایشان که چند وقت پیش با هم تماسی تلفنی داشتیم و بعد از حال و احوالهای معمول حال همسر گرامی را پرسیدم و ایشان پاسخ داد که: …. مارکو رو میگید؟ کجا میخوان باشن؟ طبق معمول در سفر. از تعبیر … مارکو خندهام گرفت و گفتم: خوب عزیزم شما هم گاهی باهاش برو سفر.
خنده تلخی کرد که: ای بابا سفرهای ایشان همه به مناطق کپرنشین و محروم و مرز نشینه، کجا برم من باهاش؟
یادمان افتاد سفرهای بعضی مسئولین گرامی به کیش و قشم و خارج و….برای حل مشکلات خلقالله البته!
و باز پرسیدم: مشکل آب منزلتون حل شد؟ جواب داد: نه بابا اون که حل نمیشه، آپارتمان عهد قجر اونم طبقه آخر آب نمیرسه بهمون.
راست میگفت، بندگان خدا در آپارتمانی زندگی میکنند که از هر طرفش بوی الرحمن میآید از بس قدیمی ست با هزار مشکل دیده و نادیده؛ و باز یادمان افتاد خانههای ویلایی بعضی از مسئولین طفلکیمان در بهترین نقاط تهران را(البته اجبارا بخاطر مسائل امنیتی)، که چقدر ما مردم قدرناشناسیم و به این بندگان خدا که روز از شب نمیشناسند برای حل مشکلات جامعه، الکی پیله میکنیم(بابا ویلای چند هزار میلیاردی در لواسان که این حرفها را ندارد)!!
دوباره پرسیدم: پسرتون چطوره؟ خوبه حالش؟
گفت: با مدرسه رفته سیستان و بلوچستان، اردوی جهادی.
-آخی، خدا حفظش کنه و یادمان افتاد از آقازادههای بعضی مسئولین که در بلاد کفر مشغول جهاد اکبر هستند و از این قبیل!
علیایحال، غرض اینکه چنین مسئولینی البته ولایت مدار و گوش به فرمان رهبر وجود دارند، گرچه اندکند ولی هستند.
نوشتم تا قدردانی کرده باشم از این برادر ایثارگر و فداکار که عمر و وقت خود را برای این مردم گذاشته بدون هیچ چشمداشتی و بقیه مسئولینی که عملکردی مشابه دارند.
دست علی به همراهت برادر…..مارکو!
پ ن: اسم ایشان را نیاوردم چون اجازه نداشتم.
حتی یک ببخشید ناقابل!
به نام خدا
سلام نماز که داده شد سجده رفتم: شکرا لله شکرا لله شکرالله، حمدالله حمدا لله، آآآآآآخ
چشمتان روز بد نبیند که ناگاه دردی شدید توی سرم پیچید و دسته عینکم توی گوشم فرو رفت و پیشانیم به مهر کوفته شد و دنیا لحظهای جلو چشمانم تیره و تار گشت!
از شما چه پنهان خانم محترمی که جلو بنده نشسته بودند بعد از نماز چهارزانو شده و بر روی سر بنده جلوس فرموده بودند و رضایت هم نمیدادند که برخیزند! صدای آخ بنده هم گویا ایشان را مجاب نکرده بود بنابراین چارهای جز این نداشتم که با تکان محکمی خود را نجات دهم و البته بسیار کار سختی بود زیرا بانوی محترمه تقریبا سنگین وزن بود!
بهرحال ایشان رضایت داده و کمی جلو رفتند و بنده نفسی کشیده و برخاستم و خوب بالطبع با خودم فکر کردم که الان برمیگردند و یک ببخشید ناقابل به این گردن شکسته تقدیم میکنند ولی خوب ایشان اصلا به روی مبارک نیاورده و حتی سر را به اندازه ده درجه هم برنگردانیدند و از این روی حقیر در خماری خواهش میکنم باقی ماندم!
بهرحال خود را دلخوش به این نمودم که با صبرِ بر اذیّت به گفته پیامبر گرامی اسلام دری از خیر به رویم باز شود، پس چیزی نگفته و دوباره به سجده رفتم: الحمدلله رب العالمین…
کله پا نشیم یک وقت!!
به نام خدا
پخت و پز
مراقب باشیم جای پا با سر عوض نشه!
این هم پخت و پز بنده برای تغذیه سالم و صرفه جویی اقتصادی
محصولات به عمل آمده: رب گوجه فرنگی و کنسرو آب گوجه
این شیشهها که میبینید کلهپا(!) شدهاند کنسرو آب گوجه هستند که آماده مصرف برای پخت و پز و بدون نیاز به نگهداری در یخچال میباشند و طعم آنها کاملا طبیعی و تازه باقی میماند و تا زمان مصرف اصلا تغییر نمیکند.
اما طرز تهیه: ابتدا گوجهها را پس از شستشو چهارقاچ کرده و در چرخ گوشت میریزیم. سپس گوجههای چرخ شده را بدون صاف کردن روی شعله گذاشته و مقداری نمک( به اندازهای که شور نشود) و مقداری فلفل به آن اضافه میکنیم. بعد از جوش آمدن اجازه میدهیم ده دقیقه تا یکربع بجوشد. سپس شیشههای تمیز و خشک با درفلزی( حتما باید در آن فلزی باشد) را کنار ظرف آبگوجه گذاشته و داغ داغ درون شیشهها را پر میکنیم، سپس در شیشهها را محکم بسته و دقت میکنیم کج بسته نشود(این نکته در سالم ماندن آب گوجه مهم است) بعد شیشهها را برعکس میگذاریم(مانند شکل) وقتی کاملا سرد شد آنها را برگردانده و در قفسه قرار میدهیم تا برای پخت املت، استانبولی، خورش و …..استفاده کنیم.
اما نکته آخر: راستش وقتی کله پا(!) شدن این شیشهها را دیدم یادم افتاد یک بار در جلسه سخنرانی بزرگواری شرکت کرده بودم. این فرمایش از ایشان نقل به مضمون یادم است که بعضی آدمها در همین دنیا جای سرشان با پایشان عوض شده است، یعنی ارزشی که برای سر باید قائل شوند را برای پا قائلند( یعنی جای ارزشها عوض شده). مثلا وقتی مردم به یک بازیکن فوتبال بیشتر از یک عالم دینی اهمیت میدهند این یعنی برای پا بیشتر از سر ارزش قائل شدهاند!
مراقب باشیم دوستان! گاهی ما هم همین کار را میکنیم مثلا در همین شبکههای مجازی و کانالها و گروهها، گاهی مطالبی که چندان ارزش مفهومی و یا ادبی ندارند بسیار بیشتر از مطالب باارزش و مفهومی مورد اقبال قرار میگیرند و این همان عوض کردن جای پا با سره، مراقب باشیم مثل این شیشهها کلهپا نشیم(البته دور از جانتان)!
به قلم طوبی
آخرین شلیک عدل الهی
بنام خدا
#هایکوکتاب
#غدیر1440
حماسه غدیر آخرین شلیک عدل الهی
اما روایت حب علیبنابیطالب حسنه لا تضرمعها سیئه باید دید چه تفسیری دارد؟
یکی از علمای بزرگ- گویا وحید بهبهانی است_ این حدیث را بگونه ای خاص تفسیر کرده است. ایشان میفرمایند معنای حدیث این است که اگر محبّت علی راستین باشد هیچ گناهی به انسان صدمه نمیزند، یعنی اگر محبّت علی که نمونه کامل انسانیت و طاعت و عبودیت و اخلاق است از روی صدق باشد و به خود بندی نباشد مانع ارتکاب گناه می شود، مانند واکسنی است که مصونیت ایجاد می کند و نمیگذارد که بیماری در شخص واکسینه شده راه یابد. محبّت پیشوایی مانند علی که مجسمه عمل و تقوا و پرهیزگاری است آدمی را شیفته رفتار علی میکند، فکر گناه را از سر او بدر میبرد، البته به شرطی که محبّتش صادقانه باشد.
از کتاب عدل الهی شهید مرتضی مطهری
ما جرعهنوش شهد تولای حیدریم
دلت میخواهد عرفه کجا باشی؟
بنام خدا
دوستی پرسید:
دلت میخواد عرفه کجا باشی؟
کجا باشم؟
-صحرای عرفات؟
-کربلا؟
-مشهد؟
-قم؟
یا…….
اصلا مگر من دلم باید بخواهم کجا باشم؟
مگر قرار نیست که عرفه بروم تا راضی از او شوم و او راضی از من باشد؟
پس چرا از همین خواسته شروع نکنم؟
“و خذ رضا نفسک من نفسی.”
خدای من!
میخواهم در آغوش تو باشم، هر کجا که خودت برایم رقم زدی!
فقط برایم رقم بزن به گونهای باشم که خودت میخواهی.
همیشه و همه جا، آنگونه که راضی باشی.
وگرنه چه بسیار عرفهها آمد و رفت و من در مشهد و کربلا و ….بودم ولی آن نبودم که تو میخواستی.
محبوبی!
اگر برایم بهترین مکانها را رقم خواهی زد،
بهترین شدنها را هم برایم رقم بزن و البته خواهی زد که:
“لم ترض لی یا الهی، نعمة دون اُخری”
راضی نشدی معبود من، که از نعمتی برخوردار و از دیگری محروم شوم…..(فرازی از دعای عرفه)
التماس دعا از همه دوستان
به قلم طوبی