خیلی رو دارید!!
به نام الله
مبادا جایی بگویید مردم بَدند. به شما چه مربوط است که بدند، شما که خوبی با آنها باش؛ آنها همه خوب میشوند، زیرا با آنها قاطی میشوی. تو یک جنسی هستی که خودت نمیدانی چقدر خوشگلی، زیبایی، قاطی شوی همه خوشگل میشوند.من این را قول میدهم. الان یک دوست نداری که به تو سلام کند، با مردم قاطی شو؛ همهاش سلام میشود. اگر چهل سال بگردی و بخواهی که کسی عاشق توبشود، خبری از آن نیست.
این دندان را بکن!
با مردم عاشق و معشوق قاطی شو؛ آن وقت ببین که چه خبرهاست. این او را و او این را میبوسد. این جیب آن را و آن جیب این را میزند. بگذارید همه جای داستان را بگویم، پس انتظار دارید فقط آنجا را که قشنگ است بگویم؟
خیلی رو دارید!
انتظار دارید که عاشق باشید و عاشقتان باشند،آیا جای خوبش باشند و جای بدش نباشند که جبیتان را بزنند؟!
تمام خلق اولین و آخرین، زیر سایه محمّد(صلیاللهعلیهوآله)است.
فرمود: ان کنتم تحبون الله اگر خدا را دوست دارید فاتبعونی فرمان مرا ببرید تا یحببکم الله.
آن وقت مثل خودم، همان طور که دوستتان دارم، خدا هم که بالاسر همه است همه را با هم دوست میدارد.
ولادت خورشیدعالم امکان حضرت محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآله)مبارک!
طوبای محبت ج4
شما نمیرین زیارت؟
به نام خدا
پرتلاش بود و شاداب. دائم در موکب میچرخید و از این طرف به آن طرف میرفت.
هر کس کاری داشت از خادمین گرفته تا زائرها، سراغ او میرفت.
اول فکر کردم مسئول خادمین موکب است بعد فهمیدم که مسئول حراست موکب خواهرانه.
خادمین موکب نوبتی میرفتند زیارت و خرید و … ولی انگار او اصلا نمیخواست از موکب خارج بشود. حتی در گرمترین ساعات روز که همه از موکب فرار کرده و به منازل عراقیها پناه میبردند، از موکب خارج نمیشد. دائم با لبخندی به لب و با آرامش، کار همه رو راه میانداخت. واقعا عاشق بود!
-شما چرا نمیرین زیارت مثل بقیه خادما؟
-زیارت من همینجاست، آقا باید راضی باشن که اینطور راضیترن، خدمت به زائراشون کم از زیارت نیس.
-چن روزه اینجایین؟
-دو هفتهای هس.
_اوووه، چه اعصابی دارین، من که دلم نمیاد اینجا باشم نَرم زیارت!
لبخند زد: یه بار رفتم، ان شاالله، کارمون سبک بشه دوباره میرم، فعلا اینجا واجبتره.
*
خدا حفظت کنه خواهر!
انشاالله توفیق خادمی زائرهای اربعین آقا همیشه نصیبت بشه.
برای ما هم دعا کن!
خاطرهنگاری اربعین
به قلم طوبی
کتاب حقوق زن در اسلام برای دبیر فیزیک یهودی!
به نام خدا
کتاب حقوق زن در اسلام برای دبیر فیزیک!
پرشور و پرتحرک بود. دبیر فیزیکمون رو میگم. خیلی مسلط و وارد درس میداد و درعین حال با بچهها صمیمی و خودمونی بود و جدی و پرتلاش در درس، تا اینکه روزی زمزمهای تو کلاس پیچید:
-بچهها شنیدین خانم ….یهودیه؟
-نه بابا! مگه میشه؟
-آره منم شنیدم ولی فکر کردم الکیه!
از مربی تربیتیمون که بانوی جووون و خوشفکری بود پرسیدیم و اون تایید کرد.
-ای وای خانم ما تا حالا چند بار باهاش دست دادیم!
-موردی نداره عزیزم.
_پس اینکه باهاش انقدر صمیمی هستیم چی؟
-راستش مدرسه موردی از ایشون تا حالا ندیده، خب شما هم مراقب باشین، سعی کنین رفتارتون و حرفاتون در شان یه دخترمسلمون شیعه باشه، ما این موضوع رو علنی نکردیم که حساسیت بیمورد ایجاد نشه، حالا که فهمیدین مراقب رفتارتون باشین و نیازی هم نیس بروز بدین.
*
روز معلم شد، پول جمع کردیم که به دبیرهامون، کتاب هدیه بدیم و زحمتش رو به عهده نماینده کلاسمون گذاشتیم که دختر مومن و درسخونی بود.
کتابها رو با یک شاخه گل تزیین کردیم. دوستمون برای دبیر فیزیک، کتاب “حقوق زن در اسلام” استاد شهید مطهری رو تهیه کرده بود. نگران بودیم که ایشون استقبال نکنه یا حتی ناراحت بشه.
بلاخره ساعت فیزیک رسید و ایشون سر کلاس حاضر شد. بچهها دست زدن و روز معلم رو تبریک گفتن و نماینده کلاس کتاب رو بهش تقدیم کرد. ایشون نگاهی به کتاب کرد و لبخندی به پهنای صورت به چهرهاش نشست: “چقد جالب، مدتیه دوست داشتم بدونم دین اسلام چه نظر و دیدگاهی نسبت به زن داره، ازتون بابت این هدیه ارزشمند ممنونم، خیلی نیاز به خوندنش داشتم، بازم تشکر.”
نفس راحتی کشیدیم و با خوشحالی برای دبیر فیزیک دست زدیم.
پ ن: این خاطره بهانهای شد که بگم هفته وحدت فقط بین شیعه و سنی نیست بلکه چقدر خوبه که بین پیروانِ همه ادیان آسمانی و برحق هم وحدت برقرار بشه.
پ ن 2: خوندن این کتاب واقعا برای هر بانوی مسلمان لازمه. حتما تو سبد مطالعهتون قرارش بدین.
#هفته وحدت
#خاطره نگاری
به قلم طوبی
حالا همهتون تا صبح راحت بخوابین!
به نام خدا
حالا همهتون تا صبح راحت بخوابین!
ظرفها را با دستهای کوچکش به سمت شیر آب حیاط میبرد و کنار شیر روی پا مینشیند.
بعد با دقت قاشقها، بشقابها، لیوانها و ظرفهای بزرگتر را جدا میکند و در همان حال میگوید:
_ خوب شما باید فعلا منتظر باشین تا نوبتتون بشه. خوب عزیزانم شما بیایید جلو تا شستشو انجام بشه، الان همهتون مثل دسته گل میشین، یک کم طاقت بیارین.
در همان حال تند تند قاشقها را میشوید و کنار میگذارد.
_آی آی، چشمم سوخت، بسه، اواواو(صدای گریه)
-صبر کنین دیگه، الان آب میکشمتون، بعوضش الان تمیز میشین، مث ماه میشین.
تند و تند قاشقها را آب میکشد و کنار میگذارد.
(با صدای بم): پس کی نوبت ما میشه؟
-صبر داشته باش، اول کوچیکترا، بعد بزرگترا، باشه؟
یکی از لیوانها از دستش میافتد.
-آی ی ی ی
-آخ ببخشین، چیزیت نشد؟ ببینم.
با دقّت لیوان را بررسی میکند.
-نه چیزیت نشده، الکی گریه نکن، هیچی نشده، ببین چقد تمیز شدی، برق میزنی.
قابلمه را برمیدارد و با دستهای کوچکش به زحمت میشوید.
(صدای بم): یواش! چقد محکم اسکاچ میزنی، دردم اومد.
-آخه بدنت خیلی چرب و کثیفه، باید تمیز بشی دیگه، الان تموم میشه، حالا آبت میکشم بعدش راحت میخوابی.
سبد ظرفهای شسته را با دستهای کوچکش برمیدارد و به سمت آشپزخانه در گوشه حیاط میبرد و در همان حال میگوید:
خوب دیگه، حالا همهتون تا صبح راحت بخوابین، دیدین چقد تمیزی خوبه، اگه کثیف بودین که نمیتونستین راحت بخوابین. شبتون بخیر!
پ ن: عکس تزیینی است.
خاطره نگاری
به قلم طوبی
دل به محبوب حجازی بستهایم زین جهت با یکدگر پیوسته ایم
به نام الله
چرا اینگونه شدهایم؟
هر مسلمان منصف، اگر نگاهی به دنیای اسلام کنونی داشته باشد، بیشک از وضع موجود، احساس رضایت نخواهد کرد.
آیا این اتحاد و وحدتیست که پیامبراکرم(صلیاللهوعلیهوآله) خواهان آن بودند؟
آیا این امت واحده است؟
آیا این امت، آرزوی دیرینه هر مسلمان دوستدار دین است؟
چرا امت اسلامی به اینجا رسیده و اکنون نیاز این امت چیست؟
شکی در این نیست که دستهایی درکارند تا بین مسلمین تفرقه انداخته و از آب گلآلود ماهی بگیرند
امّا؛
چرا ما بازی میخوریم و چرا ما مسلمانان طبق خواسته آنان عمل میکنیم؟
پیامبر ما خود مرکز وحدت بود که:
سینه اش آنقدر گشاده بود که هر کسی را با هر باور و اعتقادی به خود جذب کند،
که بین مسلمین با هر نژاد و قومیت و قبیله، پیمان برادری برقرار کند،
که برده و ارباب، فقیر و ثروتمند، عرب و عجم را برابر و برادر بداند و ملاک برتری را فقط تقوا،
که در جهت برقراری صلح و آرامش بین قبایلی بکوشد که سالیان سال در تخاصم و جنگ با یکدیگر و کینهورزی میکوشیدند و به هیچ صراطی مستقیم نمیشدند.
اکنون که ما دم از وحدت و اتحاد بین مسلمین میزنیم، آیا روا نیست که ابتدا زخمهای حاصل از تفرقه بر تن خویش را درمان کنیم؟
ما که همه شیعه هستیم، هنوز به درجهای از رشد روحی و فکری نرسیدهایم که اندکی باورها و افکار دیگران را نیز به تفکر بنشینیم و هر چیزی که میشنویم بدون فکر و بررسی رد ننماییم.
آیا نباید برای خود حتی جای یک شاید باقی بگذاریم که شاید اشتباه کرده باشیم؟
وقتی ما حتی در خانواده و محیطهای کوچکی چون دانشگاه، حوزه و یا مدرسه نتوانیم با وجود باورها و افکار گوناگون، همدل و متحد باشیم؛ آیا در شهر، کشور و جامعه بزرگ خویش میتوانیم؟
پس چگونه انتطار داریم که بتوانیم در امت اسلامی ایجاد وحدت و یکدلی کنیم؟
آیا میتوان بدون آنکه کسی را نسبت به باوری مجاب کرد تنها با ناسزاگویی، او را از اعتقاد خود برگرداند؟
آیا میتوان تنها با محق دانستن خود و باطل دانستن دیگران،(حتی اگر بحق هم باشیم) ایجاد اتحاد و همبستگی نمود؟
زهی خیال باطل!
این پیامبر ماست، بر قله رفیع انسانیت و تقوا و اخلاق ایستاده.
پیامبری که علی (علیهالسلام) در توصیفش فرموده است: “خداوند به دست او کینه ها را دفع کرد، آتش دشمنی را خاموش ساخت، بیگانگان را پیوند برادری داد و خویشاوندی را پراکند.”
اکنون زمان سخن گفتن از عرب و عجم نیست.
زمان تفرقه انداختن بین شیعه و سنی نیست.
زمان بد گفتن از این و آن نیست.
اکنون زمان آن رسیده که دایرهوار بدور مرکز وجود این پیامبر وحدت، چرخ زنیم و این دایره را روز بهروز وسیعتر نماییم.
رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای فرمودهاند: “آنچه که همه مسلمانها از لحاظ فکر و اعتقاد و - مهمتر از عاطفه و احساس - وحدت و تفاهم، روى او اشتراک دارند، وجود مقدس پیامبر خاتم و نبىّ اکرم حضرت محمّدبن عبداللَّه(صلیاللهوعلیهوآله) است. این نقطه را باید بزرگ شمرد. این محبت را باید روزبه روز بیشتر کرد و این گرایش معنوى و روحى به آن وجود مقدس را باید در ذهن مسلمین و در دل آحاد مردم تشدید کرد.”
پس اگر میخواهیم برای این اتحاد قدمی برداریم ابتدا از خود شروع کنیم:
بسمالله…
هفته وحدت
پیامبر رحمت
به قلم طوبی
پ ن: شعر از اقبال لاهوری
آرامشم را با آرایش معاوضه نمیکنم.
به نام خدا
آرامش یا آرایش؟
چند بار کیفش را زیر و رو میکند اما مثل اینکه کیف لوازم آرایشش را برنداشته است. چهرهاش در هم میرود و با ناراحتی کیفش را میبندد و بلند میگوید: اَه! حالا چی کار کنم؟ خانمی که مشغول شستن دست و رویش است به سوی او برمیگردد و با تعجب نگاهش میکند. از دستشویی بیرون میزند و به سمت ماشین میرود، در را باز میکند و خود را روی صندلی میاندازد. همسرش با تعجب نگاهش میکند و میپرسد: چیزی شده؟
- دیگه میخواستی چی بشه، کیف لوازم آرایشمو جا گذاشتم!
– واسه این انقدر ناراحتی؟ اولین شهری که برسیم، هر چی لازم داشتی بخر.
– ای بابا چی داری میگی! تو یه شهر غریب از کجا معلوم بتونم اون چیزی که میخوام پیدا کنم، بعدش هم تا اون موقع چی کار کنم؟
- هیچی عزیزم، تو بدون آرایش هم قشنگی.
–اصلا منو درک نمیکنی، میدونی چه حسی دارم، حس یه زن شلخته بیریخت!!
این حکایت بسیاری از خانمهایی است که بشدت وابسته به آرایشند و بدون آن حاضر به بیرون رفتن از خانه نیستند. حس اسارت باری که روح و روانشان را پریشان کرده و اعتماد به نفس آنها را تحت تاثیر خود قرار میدهد. کافی است تحت شرایطی قرار بگیرند که امکان آراستن برایشان نباشد، در اینگونه موارد درمانده شده و خود را نازیبا و غیرقابل تحمل میپندارند، غافل از اینکه آنچه آنان از آن فراری هستند و زشت میبینند، همان چهره واقعی خودشان است. علاوه بر اینکه بعد از مدتی همان چهره آرایش کرده نیز برای اطرافیانشان عادی و تکراری میشود و مجبورند برای زیبایی بیشتر، باز به فکر لوازم بیشتر و متنوع تر باشند.
اما بانوانی که هرگز با چهره غیرواقعی و آرایش کرده در معرض دید دیگران ظاهر نشدهاند، از این اسارت رها و آزادند و با خاطری آسوده به میهمانی یا سفر میروند، دست و روی خود را میشویند و نگران شسته شدنِ آرایش خود نیستند!
تبریک به شما دوستانم که چنین آرامشی میهمان قلبهای پاکتان است، آن را دست کم نگیرید!
به قلم طوبی
The hidden part of history
In the name of Allah
The hidden part of history it’s Hitler,
. Maybe
That has left
in the cold of Russia.
somebody
A woman who thinks of him
with loving!
otherwise
There is nothing in this world
Not worth fighting …
Written by Tuba
قسمت پنهان تاریخ ،
شاید این هیتلر باشد
که در سرمای روسیه کسی را جا گذاشته است.
زنی که با عشق به او فکر می کند!
در غیر این صورت
هیچ چیز در این دنیا
ارزش جنگیدن ندارد …
پ ن: این مطلب را در وبلاگ دوست عزیزم خانم انتظاری دیدم و چون برایم جالب بود به شعر انگلیسی درآوردم.
البته با اجازه ایشان:)
آدرس مطلب در وبلاگ ایشان:
https://entezari.kowsarblog.ir/زنی-که-عاشقانه-به-او-فکر-می-کند
أستطيع أن أقول فقط...
بسم الله
آجرک الله بقیةالله..
سيدي ومولای
تعزية لآلام قلبک العزیز
تعزیة في شهادة الأب الکریم
ليس لدي ما أقوله لیتسلی قلبک
أستطيع أن أقول فقط
آجرک الله بقیة الله..
اللهم عجل لولیک الفرج
کتبه طوبی