خروسلي؛ خروس كاراتهكار!
به نام خدا
خروسلي؛ خروس کاراته کار!
چند سال پیش به دلایلی از تهران به شهرستانی برای اقامت مهاجرت کردیم. خانهای که اجاره کردیم حیاط بزرگی داشت که باغچه دایره مانند دوطبقهای وسطش جا خوش کرده بود و برای نگهداری مرغ و خروس عالی بود. پس دست به کار شدیم و قسمتی از باغچه رو برای مرغ و خروسها لونه ساختیم. پسرم دو تا جوجه از تهران آورده بود که یکیشون مرغ شده بود و یکیشون خروس و فوق العاده به هم علاقه داشتن چون با هم بزرگ شده بودن و مرغهایی هم که بعدا خریدیم هیچ کدوم نتونستن به اندازه این خانم مرغه تو دل خروس جا باز کنن. به غیر از پسرم خروس خیلی به ماها راه نمی داد که به مرغش دست بزنیم. یکبار مرغ مریض شد و اون رو به دامپزشک نشون دادیم و براش دارو گرفتیم. پسرم مرغ رو از لونه شون آورد تا من دارو رو تو حلقش بریزم اما خروس هم پشت سرش از لونه خارج شده بود. وقتی پسرم مرغ رو دست من داد سعی کردم نوکش رو باز کنم که البته مرغه مقاومت میکرد و خروس هم همون لحظه سر رسید و با دیدن این صحنه خونش به جوش اومد و با یک حرکت کاراته ای به هوا پرید و به شکل مورب جفت پا در حالیکه نعره میزد قودااااا روی زانوی من بینوا فرود اومد!
ضربه چنان محکم بود که بی اختیار مرغ از دستم افتاد و خروس هم در حالیکه با غرور و قدرت دور مرغ میچرخید اون رو به سمت لونه هدایت کرد. من هم در حالیکه دستم رو به زانوم گرفته بودم نشستم و مات و مبهوت نگاهی به مرغ و خروس و نگاهی هم به شربت ریخته روی زمین کردم. با خودم گفتم خوبه آمپول دستم نبود وگرنه خروسه احتمالا وسط چشمام رو نشونه میرفت. آخه این همه غیرت و تعصب هم نوبره والا!!
پ ن: عكس واقعي است.