ع ش ق براي من سه معنا دارد...
ع ش ق براي من 3 معنا دارد پسرم:
عين آن عكس زيباي توست كه با نگاه به آن جان ميگيرم
شين آن شهادت توست كه ازعكست هم برايم زيباتر است
و قاف آن قرار هر هفته ماست كه قلبم با اميد به آن ميتپد.
#مادرشهيد
طوبي نوشت
ع ش ق براي من 3 معنا دارد پسرم:
عين آن عكس زيباي توست كه با نگاه به آن جان ميگيرم
شين آن شهادت توست كه ازعكست هم برايم زيباتر است
و قاف آن قرار هر هفته ماست كه قلبم با اميد به آن ميتپد.
#مادرشهيد
طوبي نوشت
به نام خدا
تصميم گرفتم به اين جور افراد راي بدم
1-اشخاص را هم ملاحظه سوابقشان را بکنید که تعهد به اسلام دارد، اعتقاد به قوانین اسلام دارد، در مقابل قانون اساسی خاضع است و اصل صد و دهم آن را که ظاهراً راجع به ولایت فقیه است، معتقد است و وفادار است نسبت به آن، یک همچو شخصی را شماها خودتان انتخاب کنید. (صحیفه امام، جلد11، ص485)
پس حواسم باشه به کسی رای بدم که سابقه بی قانونی و بی اعتقادی در برابر قوانین اسلام و کشور رو نداشته باشه و در مقابل ولایت فقیه موضع نگرفته باشه.
2-افراد سالم، افراد وطن خواه، افراد وطن دوست، افرادی که نه شرقی باشند نه غربی، بلکه در صراط مستقیم انسانیت و اسلامیت باشند، انتخاب کنید و به آنها رأی بدهید.
باید حواسم رو جمع کنم به کسانی رای ندم که خودشون رو در مقابل غرب و شرق باختن یا با دیدن یک زن اروپایی همه ارزشا یادشون میره!
3-من متواضعانه از شما می خواهم که حتی الامکان در انتخاب اشخاص با هم موافقت نمایید… و سرنوشت اسلام و کشور خود را به دست کسانی دهید که… منفعت خود را بر مصلحت کشور مقدم ندارند.(صحیفه امام، جلد12، ص149)
خوب باید دقت کنم به اونهایی رای ندم که بخاطر منفعت شخصی و خانوادگی حاضرن دست به کارهایی بزنن که نظام زیر سوال بره، بلكه به افرادي راي بدم كه انقلابي باشن و انقلاب رو به همه منافع ترجيح بدن.
4-اگر بخواهید بی خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاح های پیشرفته ی آنان و شیاطین و توطئه های آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلّق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید. مردان بزرگ که خدمت های بزرگ برای ملت های خود کرده اند، اکثراً ساده زیست و بی علاقه به زخارف دنیا بوده اند. (صحیفه ی امام، جلد18)
5-آنهایی که در خانه های مجلل، راحت و بی درد آرمیده اند و فارغ از همه رنج ها و مصیبت های جانفرسای ستون محکم انقلاب و پا برهنه های محروم، تنها ناظر حوادث بودهاند و حتی از دور هم دستی بر آتش نگرفتهاند، نباید به مسئولیتهای کلیدی تکیه کنند که اگر به آنجا راه پیدا کنند، چه بسا انقلاب را یک شبه بفروشند (همان، ج20، ص333)
خیلی مهمه! به کسانی رای نمی دم که شمال شهر تو خونه های چندمیلیاردی راحت و بی دغدغه از مشکلات اقتصادی نشستن و دم از مردم میزنن. ما رو چی فرض کردن؟
6-وکیل هایی که آراسته هستند به اخلاق خوب، متعهد هستند به اسلام… انتخاب کنید». (همان، ج12)
عمرا به آدمهای بی ادبی رای بدم که حتی ادب حرف زدن معمولی رو هم بلد نیستن، چه برسه به اینکه نماینده ملت باشن!
7-نمایندگانی متعهد، متفکر و دلسوز به ملت و خصوص طبقه مستضعف و خدمتگزار به اسلام و مسلمین در مجلس شورای اسلامی بفرستید.
به کسانی رای میدم که تعهد و اخلاص دارن طوری که وقتی دوره نمایندگیشون سر اومد چیزی به اموالشون اضافه نشده باشه بلکه به اخلاص و تعهدشون اضافه شده باشه.
میدونم سخته ولی تمام تلاشم رو می کنم حتی اگه یک یا چند نفر با این خصوصیات پیدا کردم به همونا رای میدم.
خدایا امید به خودت.
هاروكي موراكامي(نويسنده ژاپني): همسرم درست عكس من است، هرچه دلش بخواهد ميخورد و اصلا هم تمرين نميكند و در عوض يك گرم هم به وزنش اضافه نميشود. حتي يك ذره چربي هم ندارد. تنها يك توضيح براي آن دارم: انصاف ندارد زندگي!
نظر شما چيه؟
شما با آقاي موراكامي موافقيد؟ :)
به نام خدا
دیروز اتفاقی سری زدم به خانه مجازی دوست عزیزم خانم مصطفوی؛ وبلاگ شورِشيرين. مطلب کوتاهی گذاشته بودند که با خواندنش بهت و تاثر تمام وجودم را فراگرفت. مطلبِ تلخي که خبر از درگذشت ناگهانی مادر عزیز و جوانشان میداد.
قلبم بدرد آمد و دلم شکست. کسی که خود دردِ از دست دادن مادر را تجربه کرده باشد، بهتر میتواند حال دوستی را درک کند که به این مصیبت دچار شده. خدا صبرش دهد و اجر، که مصیبت سخت و جانکاهی است و ان شاالله که مادر از دست رفتهاش در این ایام شهادت بانوی دو عالم، از سفره احسان بانو بهرهمند گردد.
ناخودآگاه ذهنم به هزار و چهارصد و اندی سال پیش رفت. درست همین روزها بانو در بستر بیماری، روزهای آخر را میگذراندند.
هنوز امیدِ علی(عليهالسلام) و کودکانش ناامید نشده است. مگر میشود زهرا(سلاماللهعليها) را از دست بدهیم؟ مگر خانه بی زهرا لطفی دارد؟ مگر میشود دیگر صدای تلاوت قرآن و نماز شبش را نشنویم؟ مگر میشود دیگر صدای چرخاندن دستاس در خانه با دستان زهرا به گوشمان نرسد؟
مگر میشود صدای با محبتش که ما را خطاب میکند دیگر گوشمان را نوازش ندهد؟
سلام بر تو ای پسر عموی عزیزم و وصی پیامبر!
سلام بر تو ای نوردیده، حسنم! سلام بر تو ای میوه دل، حسینم!
مگر میشود؟ خدایا مگر میشود؟
آری خواهر جان داغ مادر سخت است و جانکاه خصوصا که این مادر جوان هم باشد.
و سختتر از آن داغ کربلاست و یاد مصیبتهای آنها. یاد مصیبت آنها، ما را آرام میکند. همه مصائب دنیا را به حساب کربلا بگذار.
بگو با غصه کربلا دیگر دنیا نمی ارزد که برایش گریه کنیم یا بخندیم. آنها دریای نور و عزت و صبرند. ان شاالله که دستی به قلب ما بکشند و آرام شویم.
خدا مادر عزیزتان را رحمت کند و شما را در این مصیبت سخت ماجور.
دوستان و خواهران عزيزم، لطفا برای روح این مادر عزیز فاتحه قرائت بفرمایید.
اخم كرد: گنجشكا چه خبرشونه؟ صبح شده كه شده! بازم يك صبح تكراري!
-نه باورم نميشه كه امروز تكرار ديروز باشه. اصلا هيچي تكراري نيس. مگه هوايي كه داريم توش نفس ميكشيم همون هواست؟ حتي فضا هم عوض شده. خودت هم اون آدم ديروزي نيستي. حتي آدم لحظه پيش هم نيستي. ما لحظه به لحظه داريم عوض ميشيم!
طوبي نوشت
روزی
جایی
دقیقه ای
خودت را باز خواهی یافت
و آن وقت
یا لبخند خواهی زد
یا اشک خواهی ریخت!
پابلو نرودا
بسم رب الشهدا و الصدیقین
باور کن صداقت داشتن آسان نیست!
تا بحال برایت پیش آمده که ناخواسته در اثر اهمال، کاری را انجام بدهی و بعد دلت نخواهد آن را گردن بگیری؟
مثلا ظرفی را شکستهای که خیلی گران قیمت بوده و بعد بیش از آنکه به اقرار فکر کنی، دوست داشته باشی پنهانش کنی؟
وسیله برقی را خراب کرده باشی و بجای گردن گرفتن، دلت بخواهد بگویی احتمالا نوسانات جریان برق خرابش کرده؟
با ماشینت غیرعمد خطی به ماشین همسایه بیندازی و در خوشبینانه ترین حالت ممکن، ضمن پذیرش خسارت گفته باشی: مقصر اوست که ماشینش را اینجا پارک کرده؟
اگر زبانم لال جان انسانی در میان باشد چه؟
میتوانی با فرض خطایت، براحتی اعتراف کرده و مسئولیت خود در آن حادثه تلخ را انکار نکنی؟
اگر جان دهها انسان در بین باشد چطور؟ حتی اگر خطای تو به تنهایی نباشد، گناه بقیه را هم به گردن خواهی گرفت؟
وجدانت را قاضی کن و جواب بده.
مطمئن باش اندکند آنهایی که قد علم کرده و با شجاعت تمام مسئولیت خطای خود و حتی دیگران را میپذیرند.
این همان کاری بود که آن مرد انجام داد.
حتی وقتی که زبان در دهانش خشک شده بود و تو متوجه شدی.
حتی زمانی که مردمک نگران و شرمسارش در چشمانش دودو میزد و تو دیدی.
حتی وقتی که بغض در صدایش شکست و تو شنیدی.
حتی زمانی که قلبش به درد آمد و تو حس کردی.
حتی وقتی که رنگ رخسارهش همچو مهتاب پریده بود و شاید دیدی و شاید هم ندیدی.
اما او گفت و صادقانه هم گفت.
یادمان باشد که انصاف داشتن از نشانههای مومن است. خودمان را جای این مرد بگذاریم. اگر ما بودیم چنین شجاعتی داشتیم؟
به قلم طوبي