چای دونفره!
دلم چای خواست! چای با طعم و عطر محبت که شیرین ترین و خوش عطرترین مزه و بوست. چای دونفره که تو بریزی و کنار هم بنشینیم و بدون یک کلمه حرف، هورت هورت سر بکشیم!
تقدیم به همسرم
به قلم طوبی
کمرت را قرص ببند!
به نام خدا
باد وقتی میوزد درخت را قرص میکند نه اینکه آن را بکَنَد. لذا کمرت را قرص ببند و شک را ندیده و نشنیده بگیر و راحت سرپای خود بایست. فطرت تو کتاب توست. اقرا کتابک. کتاب خودت را بخوان. خلقت کرده است. پدر و مادرت را نگاه کن. نگاه کردن به جمال مادرت عبادت است. فرمان مادرت را ببر، ببین که چه بر سر تو خواهد آمد. هر چه مادرت سختگیر باشد، فرمانش را ببر. اگر مادرت تند باشد، فرمان بردن از او اثرش بیشتر است. فرمان مادرِ خوشاخلاق را که همه میبرند. اگر به غریبه هم بگوید اینجا بیا، خواهد گفت خانم چه میگویید، چشم. کارش را رها میکند و بار او را برمیدارد و یا راه او را باز میکند. اگر مادر و پدر تندی دارید تا فرمان او را بردید آن وقت میفهمید چه کردهاید. خداوند متعال نشانت خواهد داد که ببین چه کردهای، کار بزرگان را انجام دادهای، با ما رفیق و انیس و مونس شدی.
طوبای محبّت،ج 3 ص 163
خیالت همه را با خود برد!
بادکنکهای خیالم را در خاطرات گذشته به پرواز در آوردم و خیالت همه را با خود برد!
به قلم طوبی
بسپاریدش به رضایم
به نام خدا
بسپاریدش به رضایم
تیر اخمهایم را یکی یکی به آسمان پرتاب میکنم و منتظر پاسخ میمانم.
پاسخی نمیآید.
فرشتهها در حالی که سعی میکنند خود را از اصابت تیرها در امان بدارند روی به پروردگار کرده و میگویند: پروردگارا! بندهات را ببین چه میکند، با تو سر جنگ دارد.
با ناراحتی فریاد میزنم: دروغ است! من با خدای خودم سر جنگ ندارم! من فقط از روزگار راضی نیستم، همین!
پاسخ میدهند: پس چرا تیر اخمهایت یک به یک به سمت آسمان پرتاب میشود؟
میگویم: نمیدانم، خوب ناراحتم دیگر!
صدای پرمهرش را از قلبم میشنوم: رها کنید بندهام را، بگذارید آرام شود، بزودی به آغوش ما باز خواهد گشت.
فرشته میگوید: خودش این بلا را بر سر خود آورده و اکنون طلبکار هم شده!
دوباره صدای پرمهرش را در وجودم میشنوم: او را پیش رضایم ببرید و به او بسپارید، درمان دردش را به رضایم دادهام.
صدایی در آسمان طنینانداز میشود: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ موُسىَ الَّذِى ارْتَضَیْتَهُ وَرَضَّیْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِکَ…
*
از خواب میپرم. بالشم خیس اشک است، همچنان چشمهایم میبارند. بی اختیار این کلمات بر زبانم جاری میگردد:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ موُسىَ الَّذِى ارْتَضَیْتَهُ وَرَضَّیْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِکَ…
پ ن: صلوات امام رضا(علیهالسلام) از زبان امام حسن عسگری(علیهالسلام)
به قلم طوبی
با کریمان کارها دشوار نیست...
به نام خدا
در این روزهای پایانی و سنگین ماه صفر که رحلت رسول گرامی اسلام و شهادت امام حسن مجتبی و شهادت امام رضا (که درود و سلام خدا بر آن جسم و جانهای پاک باد) را در دلِ پرغصهی خود دارد نمیدانم چرا یاد این شعر از مولانا افتادم که:
تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست…
یا ابالقاسم یا رسول الله(صلیالله علیه و آله)
یا ابامحمد حسن بن علی(علیهالسلام)
یا اباالحسن علی بن موسی الرضا(علیهالسلام)
ای کریمان!
نظری هم به گوشه نشینان خاک نشین کنید که دری جز درِ خانه شما نمیشناسند و کوبه ای جز کوبه خانه شما را نکوبیدهاند….
به قلم طوبی
با سر و صدا ببار!
به نام خدا
باران پاییزی که از صبح نم نمک در پایتخت باریدن گرفته بود، اکنون به شدت می بارد و به رگبار و رعد و برق های تند و پی در پی مبدل شده. درست مثل دل من که گاهی ابری است و وقتی کسی محل نمیگذارد یک دفعه میترکد و بغضش را خالی میکند.
آسمان ابری پاییزی! ببخشید که از صبح آرام باریدی و ما بیخیال از کنارت گذشتیم!
با سر و صدا ببار که گویی تا سر و صدا نکنی کسی حواسش جمع نمیشود!
این سنت زمانهست دیگر، مظلوم باشی دیده نمیشوی انگار!
عشقت را حرام نکن!
لا تَبذِلَنَّ وُدَّكَ إذا لَم تَجِد مَوضِعا
عشقت را حرام نکن وقتی کسی را لایق آن نمی یابی…
#علی_بن_ابی_طالب
#غررالحکم
تا به تو بگویم....
بسم الله
قبل از خواب زمزمه کنیم…?
يٰا حَسْرَةً عَلَى اَلْعِبٰادِ مٰا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ كٰانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ
افسوس که هر کس را به سوی تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم
او را به سخره گرفتی…!
یس_۳۰
از:
عاشقانههایپاڪ⇧v