ساكت نشستن جز خيانت نيست والله!
به نام الله
برای مسلمانان غریب هند
که در سکوت ما زجرکش میشوند
بوی جفا بوی جنون میآید امروز
از دهلی نو بوی خون میآید امروز
انسانیت باری نزولی تازه کرده
شیطان به هندوها حلولی تازه کرده
بردند در مسلخ مسلمان را بیایید!
آه ای مسلمانان! مسلمانان! کجایید؟!
در سینهٔ سینای موسی بیم افتاد
آتش به جان قوم ابراهیم افتاد
فرزندهای حمزه هوشیارید یا نه؟
جعفر، ابوذر، زید بیدارید یا نه؟
ای حنظله آماده پیکار هستی؟
سلمان، تو راهی میشوی؟ عمار هستی؟
در سر دوباره حیله و نیرنگ دارد
مالک! معاویه خیال جنگ دارد
دهلی گرفته بوی عطر کربلایی
آه ای حبیببنمظاهر کی میآیی؟
ای مسلمبنعوسجه شمشیر بردار
آه ای زهیر با شرافت، تیر بردار
مظلوم را اندیشه امداد باید
خاموش بودن تا کجا؟ فریاد باید
دیگر زمان حرف و صحبت نیست والله!
ساکت نشستن جز خیانت نیست والله!
افتاده آتش بر جگرها مرگ بر ما
ما زندهایم و این خبرها مرگ بر ما
این زندگی راه سعادت نیست، مرگا!
در ما اگر خون شهادت نیست، مرگا!
ما اندکیم، اندک فراوان است، بیشک
هر یک نفر از ما هزاران است بیشک
دیگر زمان حرف و صحبت نیست والله!
ساکت نشستن جز خیانت نیست والله!
ساکت نشستن جز خیانت نیست والله!
ساکت نشستن جز خیانت نیست والله!
ساکت نشستن جز خیانت نیست والله!
شعر از حسين صيامي
For the Exotic Muslims of India
Who suffer in our silence
The smell of oppression the smell of madness comes today
The smell of blood from New Delhi comes today
Humanity is in a new decline
Satan has inside the Hindus gone
took the Muslims to the slaughter
Oh Muslims! Muslims! are you where?!
There was fear in Moses’ chest
The fire killed Abraham’s race
Hamza offsprings, are you aware or not?
Ja’far, Abu Dharr, Zayed are you awake or not?
O Hanzale are you ready for war?
Salman, are you going?O Ammar?
He has a trick on his head again
Malek! Muawiya is dreaming of warfare
Delhi taken on the smell of Karbala scent
Ah, Habib , when are you coming yet?
O Muslim, remove the sword
Oh Zahir with dignity, take the arrow no word
The oppressed must think of helping
How far have you been off? You must scream
By God, it is no longer the time of speaking
By God, keeping quiet i treasons but nothing
Fallen fire on the liver Death to us
We are alive and this news Death to us
This life is not the way to felicity, death!
In us, if there is no blood to testify, death!
We’re a little, a little too much, definitely
Each of us has thousands of us Certainly
By God, it is no longer the time of speaking
By God, keeping quiet i treasons but nothing
Hossein_Siami
translated by tooba
تست آنلاين كرونا بدهيد
سلام
اگر مايليد ريسك احتمال كرونا را در خودتان به طور نسبي برآورد كنيد لطفا به اين لينك مراجعه و تست آنلاين كرونا براساس بروزترين الگوريتم تشخيصي، بدهيد. البته من مطمئنم كه تست شما منفي ميشه، ميگين نه بسمالله:)
Never mind these words
سلام!
اين متن زيبا رو از وبلاگ دوستم خانم شيدا صديق برداشتم و به انگليسي برگردوندم. متن قشنگيه. توصيه مي كنم بخونيد:)
Are you cool, aren’t you?
You got tired of your frozen hands and encouraged yourself to keep going?!
Maybe life isn’t as serious as we were reminded.
Perhaps there is a way to alleviate these high-speed false car chaos and stresses…
Maybe we should find a u- turn and go back all the wrong crowded path…
And come to the conclusion that we were driving at the wrong address and the winding road of error…
And this road is not the “right way” we wanted from God every morning
Never mind all this!
Let me pour you a hot tea so that its pleasant steam will warm your heart.
Relax here! Don’t think to “class ” and these words
If you like, you can stick to this old, warm heater with the same damp socks as your childhood.
Or if you want to get rid of a thousand false propaganda that you don’t know which is right or lie, you can hit the button on this old TV…
And see the same dream cartoon of your lost childhood! What was his name? Didn’t you forget? Did you?
Or slide your finger around a half-circle on this old phone and call him or hre … Just lost him or her in the passing of time It doesn’t matter that you don’t want to care about it, you confess that you miss him or her so much.
Maybe the home phone rings and and answer the phone and hear the same old sound
Pouf … Pouf…
The one who in the dust all these years you never knew who he was and never will be!
Maybe a shy lover lost in mist…
My cozy guest house! Here for a moment forget that this period is the period of false proximity…
Period of surface deceptive shapess…
A period when love is typed with hasty fingers rather than with the warmth of love and romantic whispering beside the fried face of shame and pride.
A time when all the media wanted to make relationships closer and more private, but in fact, they were strangely distanced! And they injected being superficial into the beliefs of relationships!
Please don’t miss…
That’s life anymore…
It is so fast and weird that you can only look at it with surprise.
And it just makes you laugh at the distance between the pacifier and the cane!
Then laugh! And if you keep your hand in that unique power and stay in love for the rest of your life, you will win this hurry-up game
سردت شده مگر نه؟
خسته شدی از بس دستان یخ زده ات را «ها» کردی و خودت را به ادامه مسیر تشویق کردی؟!
شاید زندگی آنقدر ها هم که یادمان دادند، جدی نیست.
شاید، بتوان راهی پیدا کرد که این آشوب ها و استرس های پر سرعت ماشینی کاذب را کم کرد…
شاید باید، یک دور برگردان پیدا کنیم و تمام این مسیر شلوغ پر اشتباه را برگردیم…
و به این نتیجه برسیم که کلا در آدرس اشتباه و جاده ی پیچ در پیچ گمراهی می راندیم…
و این جاده آن «صراط المستقیم» ایی که هر صبح از خدا می خواستیم نیست…
اصلا تمام این حرف ها را بی خیال!
بگذار برایت یک چای گرم بریزم که بخار دلنشینش، قلبت را گرم کند.
اینجا راحت باش! فکر ” کلاس ملاس” و این حرفها هم نباش!
اگر دلت می خواهد میتوانی مثل کودکی ها، پاهای یخ کرده ات را با همان جورابهای نم دار بچسبانی به این بخاری قدیمی و گرم شوی!
یا اگر دلت از هزار جور تبلیغ کاذب که نمیدانی کدام راست است و کدام دروغ، گرفت، میتوانی دکمه این تلوزیون قدیمی را بزنی…
و همان کارتون رویایی مورد علاقه ی کودکی گمشده ات را ببینی! اسمش چه بود؟! نکند یادت رفته؟!
یا انگشتت را قدر یک نیم دایره در همین تلفن قدیمی بچرخانی و به او زنگ بزنی… همان که در گذر ایام گمش کردی و هر چقدر هم بخواهی به رویت نیاوری، ته دلت اقرار می کنی که بدجوری دلتنگش شده ای
شاید هم تلفن خانه زنگ بخورد و گوشی را برداری و باز هم صدای همان «فوت قدیمی» را بشنوی …فوت…فوت…
همان که لای غبار تمام این سالها هرگز نفهمیدی که بوده و هرگز هم نخواهی فهمید!
شاید یک عاشق خجالتی گم شده در مه…
مهمان خانه ی دنج من! اینجا برای لحظاتی فراموش کن که دوره، دوره ی نزدیکی های کاذب مجازی است.
دوره ی ایموجی های سطحی گول زنك!
دوره ای که عشق، به جای اینکه با گرمای نفس و حرفهای در گوشی، کنار صورت گر گرفته از حجب حس شود، با تایپ انگشتان عجول، نوشته می شود!
دوره ای که تمام وسایل ارتباطی، خواستند رابطه ها را نزدیک تر و خصوصی تر کنند اما در واقع، به طرز عجیبی فاصله آفریدند! و سطحی بودن را به باور روابط، تزریق کردند!
لطفا دلت نگیرد…
زندگی همین است دیگر…
آنقدر پر شتاب و عجیب می گذرد که می شود فقط با بهت به آن نگاه کرد…
و به فاصله ی بین « پستانک» و « عصا» خندید!
پس بخند! و بدان اگر دستت را در دست آن قادر یکتا بگذاری و تمام عمر، عاشق باقی بمانی، برنده ی این بازی پرشتاب موقتی می شوی!
متن از شيدا صديق https://golenarges18.kowsarblog.ir/
ترجمه از طوبي
خواستم بيايم اما نشد
اين روزها وقتي اين آهنگ را از تلفن همراه همسرم ميشنوم (براي هشدار ده دقيقه مانده به اذان اين آهنگ رو پخش ميكنه) دلم حسابي ميگيره.
آمدهام، آمدم ای شاه ، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده
ای حَرمَت ملجأ درماندگان دور مران از در و ، راهم بده
لایق وصل تو که من نیستم اِذن به یک لحظه نگاهم بده
احساس ميكنم مصداق اين بيتش خودِ خودِ منم: لايق وصل تو كه من نيستم، اذن به يك لحظه نگاهم بده.
از خدا كه پنهان نيست از شما هم پنهان نباشه قرار بود سيزده رجب تا نيمه رجب مشهد باشيم، جا هم رزرو كرده بوديم كه اين ميهمان ناخوانده، همه برنامهها رو به هم ريخت. نميدانم شايد هم آقا زمان بهتري رو برامون در نظر گرفته باشن(انشاالله).
آهنگ رو گوش بدين و اگه دلتون شكست براي همه و براي من روسياه هم دعا كنين.
پشت درِ بسته نااميدي
رويش غنچههاي زيباي اميد را هميشه وقتي ميبيني
كه پشت درِ بسته نااميدي نشستهاي اما نرفتهاي!
طوبي نوشت
بياييد براي "محتمل لعلمكم شدن" قدمي برداريم
به نام خدا
حضرت امام هادی (ع) در سحرگاه 15 ذیحجّه سال 212 ق، در روستایی به نام «صَرِیّا» در نزدیکی مدینه، دیده به جهان گشود. پدر گرامیش - امام جواد(عليهالسلام)- ایشان را علی نام نهاد تا احیاگر یاد و خاطره پدران ارجمندش باشد.امام هادی (عليهالسلام) بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام جواد (عليهالسلام) ، در سال 220 ق به مقام والای امامت رسید.
امام هادی (ع) در دوره خطیر امامت خود که از لحاظ علمی برای جهان اسلام اهمیت خاص داشت، به گونهای بنیانهای علمی مکتب اهل بیت را سازماندهی کرد تا در قرنهای آینده نیازهای فکری و سیاسی جامعه اسلامی خصوصاً پیروان اهل بیت (ع) را پاسخگو باشد. از گروه هاى باطل و منحرفى که در دوران امامت امام هادى (ع) فعال بودند، گروه “غُلات” یا همان غلو کنندگان بودند. این گروه دارای افکار و عقاید پوچ و منحط و بى اساسى بودند و خود را پیرو اهل بیت قلمداد مى کردند. آنان درباره امامان و فرزندان پیامبر (ص) غُلّو و اغراق نموده و براى آنها مقام الوهیت قائل میشدند. در اين شرايط است كه امام به انشاء اين زيارت جامع و كامل يعني زيارت جامعه كبيره دست ميزنند.
آيت الله جوادي آملي درباره اين زيارت اينگونه فرمودهاند:"وزان زيارت جامعه كبيره، وزان دعاي جوشن كبيراست، يعني همانگونه كه در دعاي جوشن كبير، اسما و صفات فراواني از خدا ذكر شده و خدا با هزار جلوه در اين دعا برون آمده تا دعاكننده او را با هزار ديده تماشا كند، معرفتش به او بيشتر شود و خود را بدان صفات متّصف گرداند؛ امام هادي (عليهالسلام) نيز در اين زيارت، ائمه اطهار (عليهمالسلام) را با جلوههاي گوناگون معرفي كرده تا زائر، ائمّه را از دريچههاي مختلف تماشا كند و سپس آنان را الگو و اسوه خويش قرار دهد و با تأسي به آنها بر تعالي و تكامل خود همت گمارد. به بيان ديگر، دعاي جوشن كبير، سفرهاي است كه مهمانان آن با هزار نوع غذاي توحيدي پذيرايي ميشوند، زيارت جامعه نيز سفرهاي است كه مهمانان آن با انواع گوناگون غذاهاي امامشناسي مورد تكريم قرار ميگيرند.".
يكي از فرازهاي زيباي زيارت جامعه” محتمل لعلمكم” است به اين مضمون كه من قدرت تحمل علمتان را خواهم داشت و اين بدان معناست كه با تقوي و رعايت احكام الهي سعي خود را خواهم كرد و در عوض شما به من قابليت بدهيد تا از علمتان بهره بگيرم. آيت الله جوادي آملي در اين زمينه ميگويند:"حتي گاهي اصحاب خاص نيز به زحمت ميتوانستند برخي اسرار را از آن ذوات مقدس فرا گيرند؛ مثلاً امام صادق(عليهالسلام) به عبدالله بن سنان كه پرسيد: چرا مطلب ارائه شده به ذريح را به او نفرمودند، چنين فرمود: من يَحْتمل مثل ما يحتمل ذريح؛ يعني چه كسي مانند ذريح ميتواند علم را احتمال (تحمّل) كند. ذريح از مصاديق “أُولئِكَ الَّذينَ امتَحَنَ اللهُ قُلوبَهُم لِلتَّقوي” است و اسرار را ميفهمد و اگر هم سرّي را نفهمد، ميتواند آن را حفظ كند.”
امروز كه روز شهادت آن جناب از ذوات مقدس معصومين است، با خواندن اين زيارت با اندكي تدبر و تامل بيشتر و هديه آن به روح مطهر امام هادي(عليهالسلام)، يك قدم به سوي محتمل علم بودن ايشان برداريم . شايد اينبار از اين سفره نوراني به ما مائدهاي متفاوت عنايت بفرمايند و البته توجه داشته باشيم كه براي رسيدن به هر هدفي مداومت بهترين شيوه است.
التماس دعا
طوبي
خروسلي؛ خروس كاراتهكار!
به نام خدا
خروسلي؛ خروس کاراته کار!
چند سال پیش به دلایلی از تهران به شهرستانی برای اقامت مهاجرت کردیم. خانهای که اجاره کردیم حیاط بزرگی داشت که باغچه دایره مانند دوطبقهای وسطش جا خوش کرده بود و برای نگهداری مرغ و خروس عالی بود. پس دست به کار شدیم و قسمتی از باغچه رو برای مرغ و خروسها لونه ساختیم. پسرم دو تا جوجه از تهران آورده بود که یکیشون مرغ شده بود و یکیشون خروس و فوق العاده به هم علاقه داشتن چون با هم بزرگ شده بودن و مرغهایی هم که بعدا خریدیم هیچ کدوم نتونستن به اندازه این خانم مرغه تو دل خروس جا باز کنن. به غیر از پسرم خروس خیلی به ماها راه نمی داد که به مرغش دست بزنیم. یکبار مرغ مریض شد و اون رو به دامپزشک نشون دادیم و براش دارو گرفتیم. پسرم مرغ رو از لونه شون آورد تا من دارو رو تو حلقش بریزم اما خروس هم پشت سرش از لونه خارج شده بود. وقتی پسرم مرغ رو دست من داد سعی کردم نوکش رو باز کنم که البته مرغه مقاومت میکرد و خروس هم همون لحظه سر رسید و با دیدن این صحنه خونش به جوش اومد و با یک حرکت کاراته ای به هوا پرید و به شکل مورب جفت پا در حالیکه نعره میزد قودااااا روی زانوی من بینوا فرود اومد!
ضربه چنان محکم بود که بی اختیار مرغ از دستم افتاد و خروس هم در حالیکه با غرور و قدرت دور مرغ میچرخید اون رو به سمت لونه هدایت کرد. من هم در حالیکه دستم رو به زانوم گرفته بودم نشستم و مات و مبهوت نگاهی به مرغ و خروس و نگاهی هم به شربت ریخته روی زمین کردم. با خودم گفتم خوبه آمپول دستم نبود وگرنه خروسه احتمالا وسط چشمام رو نشونه میرفت. آخه این همه غیرت و تعصب هم نوبره والا!!
پ ن: عكس واقعي است.
كرونا نگيريم صلوات:)
به نام خدا
کرونا نگیریم صلوات:)
توصیههای آقایون به همسرانشون برای نگرفتن کرونا:
-بستن دهان و حرف نزدن زیرا ممکن است ویروسهای کرونا از ديگران به شما و از دهان شما به دیگران منتقل شود!
-مطلقا از خانه برای خرید عید خارج نشوید زیرا حضور در اجتماعات مخصوصا بازار، احتمال ابتلا را صد در صد افزایش میدهد.
-تلفن نکردن آنهم طولانی مدت به عمه شمسی و خاله کوکب و زن دایی و …، چون این ویروس حتی از گوشی تلفن هم وارد فضای دهان و گوش میشود!
-نگاه نکردن به طلا و جواهرات؛ این ویروس به شکل عجیبی به جواهرات علاقه دارد و با نگاه وارد چشم میگردد چه برسد به لمس کردن!
-خانه تکانی را شخصا خودتان انجام دهید و به هیچ وجه از کارگر استفاده نکنید چون ممکن است مبتلا به ویروس باشد.
-گیر ندادن به جورابهای نشسته، چون این ویروس با بوی جوراب مشکل دارد و میتوان اینگونه آن را فراری داد!
-ابدا به کنترل تلویزیون دست نزنید چون خطرناکترین کار ممکن رو انجام دادین.
-و در آخر اگر به حفظ جان خود اهميت ميدهيد به هيچ وجه من الوجوهي به كارت بانكي همسر دست نزنيد و حتي نزديك هم نشويد.
پ ن: اين فقط يك شوخي با كروناست. هميشه سلامت باشيد:)
به قلم طوبي