من جهنم را قبول ندارم
19 خرداد 1399 توسط طوباي محبت
در آبعلی کسی بود، داش بود، زارع بود و پدرش ثروتمند. خیلی طایفهپرست و کارگشا بود. او را دوست داشتم ولی افعال و کردارش مرتب نبود. هر موقع به او برمیخوردم سلام میکردم اما اینطور نبود که وقتی دلم برایش تنگ شود و به خانهاش بروم. به آبعلی رفته بودم کسی… بیشتر »