منتظر ت بودم، منتظر ت بودم!
03 آذر 1398 توسط طوباي محبت
به نام خدا بعد از ظهر نشست پشت سیستم، وبلاگش رو باز کرد که پست جدیدش رو بنویسه. شروع به تایپ کرد: امروز صبح در باران یک ساعت منتظرت تلفن زنگ زد، بلند شد بره تلفن رو جواب بده دستش رفت رو دکمه انتشار و مطلب منتشر شد. یعنی همین یک خط منتشر شد. هول شد… بیشتر »