طلبهها خیلی ناقلا هستند!
بنام خدا
در قم دوست طلبهای دارم. میگفت یک شب حرم حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) رفته بودم دیدم جوانی بعد از زیارت نشسته است و میخواهند در را ببندند. پرسیدم چرا اینجا نشستهای؟ گفت جایی ندارم بروم. گفتم بیا منزل ما برویم. گفت بسم الله الرحمن الرحیم و راه افتاد. خیلی حرفشنو بود. تا گفتم، گفت بسم الله. بعد از آن هر چه گفتم بسم الله بلد بود. دم در حیاط گفتم بفرما گفت بسم الله الرحمن الرحیم. گفتم بفرما در اتاق بنشین گفت بسم الله الرحمن الرحیم. سفره را پهن کردم گفتم شام بخور گفت بسم الله الرحمن الرحیم. رختخواب انداختم گفتم بخواب گفت بسم الله الرحمن الرحیم. هر چه گفتم بسم الله گفت!
شب عید بود. دوستم این را گفت و رفقا خندیدند. تعریف میکرد که گفتم آیا زیارت نامه بخوانم؟ گفت بسم الله الرحمن الرحیم. صبح که بیدار شد صبحانه آوردم و گفتم بفرما گفت بسم الله الرحمن الرحیم . هر دو خوردیم. گفتم آیا بیرون برویم گفت بسم الله الرحمن الرحیم. دوست من اینها را میگفت و ما خیلی خندیدیم. من توجه نداشتم و خیال کردم به مناسبت شب عید مزاح کرده است. آمدیم ماشینمان را سوار شویم و رو به تهران برویم پرسید آیا دارید میروید؟ گفتم بله، گفت بسم الله الرحمن الرحیم. دیدم که به خودمان زده است!
طلبه ها خیلی ناقلا هستند. شما هم طلبه اید. هر کس خیر را طلب میکند طلبه است. کسی که طالب علم است طلبه است. “من طلب شیئا ناله او بعضه” هر کس طالب هر چه باشد آن را یا قسمتی از آن را مییابد و آخر سر به آن میرسد.
برای مادرم و همه مادران باحیای سرزمینم
بنام خدا
سلام مادرم! سالهاست که لبخند زیبایت را دیگر ندیدهام.
سالهاست که چشمان منتظرت به نگاهم نخندیده است.
سالهاست که حرفهای نگفتهات برای همیشه در سینهات پنهان شده.
مادر جان! آنچه از تو همیشه در یادم مانده چَشم گفتنهای همیشگیات و تایید کردنهای دائمیات برای مردی بود که با او پیمان همسری بسته بودی، یعنی پدرم، و چه بسا که حق با تو بود ولی سکوت میکردی.
نازنینم! هرگز تو را آنگونه که باید نشناختم و نشناختیم، تو نمونه واقعی مادرهای گذشته این سرزمین بودی؛
بیتوقع و آرام، در سکوت و صبر به انگشت اشارهای دنیا را میچرخاندی و ما نمیفهمیدیم.
اینها را مینویسم زیرا بسیاری از مادران امروزی چون تو نمیاندیشند.
آنان اقتدار خود را هرگز در اطاعت از همسر نمیدانند،
و پول را گرهگشای مشکلات خود میپندارند و استقلال مادی را پشتوانه حفظ زندگیشان!
راستی مادر جان یادت است نصیحتی که به دخترکت کردی؟
هنوز یادم نرفته که برایم از مادرت گفتی و نصیحتی که او به دخترش کرده بود.
گفتی مادرت زمانی که دختری نوجوان بودی برایت از حیای چشم چنین روایت کرده که هر وقت از خانه بیرون رفتی یا آسمان را بنگر یا زمین را!
اگر آسمان را نگریستی ستارههای آسمان برایت تسبیح خواهند گفت و اگر زمین را نگریستی سنگریزهها برایت.
آری مادرم تو در مکتب محبت اهل بیت درس خوانده بودی که چنین باادب بودی،
و خوب میدانستی که کمال انسان در تحمل است و رضا.
خدایت رحمت کناد و با مادری محشور، که عاشقانه برای دردهایش اشک میریختی.
زهرای اطهر دستگیر تو باشد و همه مادران با عفت و حیای این سرزمین.
انشاالله.
به قلم طوبی
گوشم را از دسترس خارج کردم!
بنام خدا
بعضی آدمها فقط از بالا به تو نگاه میکنند، فکر میکنند خدا آنها را آفریده که به بقیه چیز یاد بدهند. خدا نصیب نکند از این آدمها دور و برتان باشد. چند روز پیش همسایه آمده بود منزل ما و چون از همین دست آدمهاست یک ریز نصیحت میکرد و راهنمایی! خسته شده بودم، خواستم حواسش پرت شود گفتم: شربتتان را بخورید گرم شد و ای کاش نگفته بودم چون همین که لب تر کرد شروع کرد به توضیح دادن که خودش هم شربت درست کرده و اینطور کرده و آنطور کرده و اگر وانیل بریزی طعمش بهتر میشه و …..دیدم که راهنماییهای حضرت علیه مثل حلقههای دود از سرم بالا میرود و ترسیدم سرم بپُکد! به جان شما که عزیزترینید آدمِ بسته و نصیحتناپذیری نیستم ولی آخر، راهنمایی کردن و نصیحت نمودن هم جایی دارد و میزانی که اگر در جای خود و به میزان خود انجام نشود نتیجه عکس میدهد.
بزرگواری میگفت جایی برای سخنرانی و روضه دعوتم کرده بودند وقتی مراسم تمام شد جوانی هنوز به سر و صورت میزد، خواستم خوبی کنم یک چای به طرفش دراز کردم، از دستم گرفت و چای را با استکان به طرفی پرتاب کرد! ایشان میگفت که خوب وقتش نبوده دیگر!
بلاخره که خوبی کردن و نصیحت نمودن هم اگر در وقت خود و جای خود انجام نشود مثل من میشوی که عاقبت گوشم را از دسترس همسایه مهربان خارج کردم. امتحان کنید بعضی وقتها لازم است!!
به قلم طوبی
والّا شما رحم نمیکنی!
بنام خدا
“یا جوادالائمه ادرکنی”
کسی که مضطر است، در چاله یا در گل ولای افتاده دستش را میگیرند و او را بالا میآورند. اگر گرسنه است او را غذا داده و به او رحم میکنند. این کار را حتی برای کافران و حیوانات هم میکنند. اما اگر به مومن رحم کنی گناه دارد.برای این که فهمت زیاد شود خوب است بگویم که والّا شما رحم نمیکنی! البته چون ذاتا این کار را دوست داری، بعضی وقتها هول میکنی و انجام میدهی. اگر یک جا خواستی برای مردم تبلیغ کنی ، نگویی ایهاالناس به این آدم کمک کنید.
گفتن این لفظ گناه دارد، چون مومن عزیز است و خدا او را عزیز آفریده است. لذا کسی حق ندارد که به او ترحم کند؛ چون خدا خودش قبل از ما به او رحم کرده است. ما که هستیم که رحم کنیم؟ ما ادب می کنیم. لذا فرمود که وقتی سائلی از تو چیزی میخواهد دستت را بالای دست او نگیر که به او چیزی بدهی، بلکه دستت را پایین بگیر، بگذار که او خودش بردارد چون دستش مافوق مومن است.
هدیه به محضر امام جواد صلواتی عنایت بفرمایید.
ادامه دارد.
به اندازه یک نخ سیگار
بنام خدا
گفتم: چرا سیگار میکشی؟
گفت: برای اینکه بهم آرامش میده.
خیلی دلم سوخت، یعنی خدا را به اندازه یک نخ سیگار هم قبول نداشت؟؟!
#تلنگر
به قلم طوبی
مُردی هم مُردی!
بنام خدا
وقتی پیغمبر خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود علی جان! اینجا مرا این جور میکشند، آیا میآیی جای من بخوابی؟ فوری گفت چشم. بعد آن هم امیرالمومنین گفت من میآیم میخوابم، اما اگر من بخوابم شما سالم میمانید؟ ببین چقدر قشنگ گفت؛ یعنی اگر تو باشی من جا دارم و به درد میخورم اما اگر تو را بکشند من تقلا بزنم چه کنم؟ اگر یک آقا بالاسر داشتی مُردی هم مُردی! قرص بگو نترس! از قول من هم شده بگو. البته حضرت عزراییل اگر جان بگیرد جان همه ما را میگیرد و تا امر خدا نباشد خیلی دنبال حرف ما نمیرود. ثانیا مگر جان ما پیش ماست که بگیرند؟ میگوید چند وقت است که جانت را گرفتهام متوجه نیستی! شیعیان و دوستان اهل بیت که جان ندارند. اینکه پیش بزرگی از آنها میروی و میگویی آقا سلام؛ آقا سلام جانت پیش اوست. چرا خدمت حضرت رضا(علیهالسلام) یا مدینه یا کربلا میروی همهاش میگویی سلام، سلام سلام؟ اگر جانت پیش آنها نیست چه کار داری؟ پس معلوم میشود پیش آنهاست. منتها معرفت میخواهد کمی دقّت کن!
اگر آید مرا روزی سواری....
بنام خدا
#صرفا_جهت_لبخند
اگر آید مرا روزی سواری
بر آن اسب سپید خواستگاری
ببوسم درس و مشق و بحث و محفل
روم با او به قاف کوهساری!
پ ن: قاف: قله قاف
به قلم طوبی
پ ن: البته این شوخی رو خیلی جدی نگیرین درستون رو خوب بخونین!
هدیه به مناسبت روز ازدواج به تمام دختران نازنین سرزمینم.
از بچگی فقط فکر خودتان نبودهاید!
بنام خدا
بعد از اینکه ایمان ثابت شد و آدم قشنگ به راه افتاد خیلی کار بالا میگیرد. وقتی که توجّه به دنیا نداشته باشی و همّ تو و همّت تو خورد و خوراکت نباشد دائمالروزه هستی در میان همه شما مرد و زنها بلاخره هستند کسانی که از بچگیتان فکر خودتان نبودهاید و فکر دور و بریهایتان بودهاید. اگر شکمتان گرسنه شد و یا لباستان کهنه شد دربند نبودهاید یا الان نیستید. بنده حتی دخترهایی دیدهام که این جورند. این شهوات طبیعی در نظرشان سبک شده است. آن وقت غذاهای اخروی غذاهای زیبای بهشتی را دوست دارید و میخواهید بخورید. صفات خوب، اخلاق خوب، ریزش و مانند اینها را بیشتر دوست دارید.
طوبای محبت ج6